#خاطره
دو هفته ای بود خیلی جدی مشغول تمرین سرود بودیم😍
خیلی جو و حس و حال خاصی داشت اون روزا، یه گروه از بچه ها هم تئاتر تمرین میکردن، نماز خونه شلوغ پلوغ بودا شلوغ.
هر روز تو دهه ی فجر یه کلاس برنامه داشت.
تزئین کلاسها و نماز خونه هم که دیگه اصلا یه عاااالم دیگه ای داشت✨
وسط کلاس یکی با برگه از دفتر پرورشی می اومد و اسامی رو میخوند و اجازمونو میگرفت و میرفتیم سر تمرین... 😍
روز برنامه ی کلاس ما.....
شب قبلش....
موشک....
اسم گروه سرود ما، گروه حجاب بود....
معلم پرورشی با گریه ربانهای نازک مشکی رو شبیه پاپیون درست کرد و زد گوشه ی مقنعه هامون، اشکاشو پاک کرد به من گفت جای گروه حجاب بگو گروه (آزاده) 😭
تو موشک بارون دیشب، آزاده تک خون گروهمون شهید 🌷شده بود...
گروه سرود آزاده کلاس دوم دبستان فلسطین تقدیم میکند....
هوا دلپذیر شد.....
بعد از اینهمه سال هنوز این سرود منو یاد آزاده میندازه.... بغل دستیم.... دوستم... دوست شهیدم...