دوستی داشتم که در مسابقهی شعر در استان اول شد.
او گفت من کتاب یک شاعری را باز کردم و چند کلمه از هر صفحه کتاب انتخاب کردم و در بحر مفاعیل آوردم و کنار هم گذاشتم و این شعر را بهوجود آوردم.
حتی فکر نکردم که آیا این شعر درست است یا نه.
شعر او از لحاظ ادبی و آرایه، بینظیر بود ولی روح نداشت.
یعنی وقتی شما این شعر را میشنیدید احساس طرب نمیکردید.
شعرش از نظر آرای ادبی زیبا بود چون بهترین واژهها را از نظر آرایه ادبی انتخاب کرده بود و کنار هم گذاشته بود ولی حس شیدایی نداشت.
مثلا حافظ ممکن است در شعرهایش دقیقاً در وزن و قافیه صحیح سخن نگفته باشد و به اشعار حافظ، میشود بسیار خرده گرفت و در اشعار مولانا که بیشتر هم خرده گرفت.
چون اشتباه ادبی بسیار زیادی دارد، اما چون روح دارد ما متوجه نمیشویم.
پس نظم هنری کافی نیست و روح آن مهم است و روح هنر از کجا میآید؟ از قلب.
چون قلب محل روح است و خداوند روح را در قلب انسان قرار داده و کسی که صاحبدل شود و یک اثر هنری خلق کند، خود به خود روح را جاری میکند.
شما میگویید که من آدم مهمی نیستم و هنرمند هم نیستم اما میخواهم یک اثر هنری در جهان هستی خلق کنم. آشپزی که میتوانید انجام دهید و همین کافی است.
در واقع کمترین کاری که هر کسی میتواند انجام دهد آشپزی است.
فقط باید زمانی که میخواهید آشپزی کنید، و در آن لحظات، کاملاً حضور قلب داشته باشید. یعنی کامل در قلبتان باشید و توجهتان فقط به قلبتان باشد.
حضور قلب یعنی اینکه پراکندگی و اختلال حواس را کنار بگذارید، فکر و اندیشهی باطل را دور کنید و با قلبتان زندگی کنید.
یعنی توجه به طور کامل از قلب به بیرون باشد.
حالا شروع به آشپزی کنید.
اثر هنری شما، آن غذایی است که با قلبتان درست میکنید. شاعر میگوید :
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانوا دیوانه گردند
تنورش بیت مستانه سر آید
یعنی خاک من خودبهخود میتواند انسانها را مست کند.
اینگونه غذایی که شما درست میکنید را فقط کافيست که یک نفر آن غذا را بخورد، و حالش خوب میشود.
این معجزهی درمانی دنیای نو است و تازه متوجه شدهاند که خواص موادغذایی به نیت قلبی تولیدکنندهی آن مربوط میشود.
https://eitaa.com/noorveshghelahi