🥀🍁💧💔🏴🥀🍁💧💔🏴🥀🍁💧
◼️شعر ورود کاروان به کربلا
ای به زینب دل و دلدار بیا برگردیم
پسر حیدر کرار بیا برگردیم😭😭
تا رسیدیم به اینجا به دلم بد آمد
پسر فاطمه این بار بیا برگردیم😭😭
ترسم این است در این دشت مبدل سازند
روز ما را به شب تار بیا برگردیم😭😭
ترسم این است که یک روز نباشی و شود
خیمه ها بر سرم آوار بیا برگردیم😭😭
بین گهواره چه آرام علی خوابیده
تا نشد طفل تو بیدار بیا برگردیم😭😭
من به این دشتِ بلا حس عجیبی دارم
حرمله می رسد انگار بیا برگردیم😭😭
به روی دوش علمدار ببین دختر را
تا به پایش نرود خار بیا برگردیم😭😭
نکند آب به روی حرمت بسته شود
هر چه مشک است تو بردار بیا برگردیم😭😭
حیفِ رخسار علی اکبر لیلا، حیف از
قد و بالای علمدار بیا برگردیم😭😭
کوفیان رحم ندارند برادر نَشَوی
بین گودال گرفتار بیا برگردیم😭😭
همۀ خلق بدهکار تو هستند حسین
می شود شمر طلبکار بیا برگردیم😭😭
🏴🏴🏴