😭پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد،زمان طویلی از سخن افتاد گریست. [فَنادیِ الرَّأسُ بِنْتَهُ،إلیَّ إلیَّ،هَلُمّی فَأنا لَک بِالانْتظار.فغُشیَ علیها غشْوهً لمْ تُفقْ بعدها،فحرَّ کوها فَإذا هیَ قدْ فارقتْ روحها الدُّنیا..._آن رأس شریف دختر را صدا کرد که به سوی من بیا،من منتظرت هستم،او غش کرد و دیگر به هوش نیامد،چون او را حرکت دادند متوجّه شدند که روح شریفش از بدن مفارقت کرده و به خدمت پدر شتافته است]. راوی گوید:وقتی که خواستند نعش آن یتیم را از خاک خرابه بردارند علمهای سیاه بر پا کرده بودند و مردان و زنان شامی همه جمع شده گریه و ناله می کردند و سنگ بر سر و سینه می زدند. او را غسل دادند و کفن نمودند و بر او نماز گزاردند و دفن نمودند،که الان قبر او معلوم و مشهور است. 📚انوار الشهاده،ص۲۴۴_۲۴۶ 📚ریاض القدس،ج۲،۲۳۶ 📚ستاره درخشان شام،ص۲۲۱ 📚خصائص الزینبیّه،ص۲۹۶ 🏴🏴🏴