🏴 اشعار ___ مرا قابل نمی دانی و‌ یا اولاد خواهر را؟ قسم باید دهم یعنی تورا و جان مادر را؟ نگاهی کن‌ تو قد و قامت این دو دلاور را به سر بستند یا زهرا به بازو نام حیدر را - به رگ هاشان فقط خون علی می جوشد از غیرت علی هیبت علی شوکت علی سیرت علی صولت - به زینب نه نگو جان یل ام البنین..باشد؟ خدارا خوش نمی آید که زینب شرمگین باشد خجل از روی لیلا و رباب و آن و این باشد نبینم پیش خواهر چشم هایت بر زمین باشد - چه فرقی می کند بی تو برایم زندگی اصلا؟ نباشی تو برادرجان چه کاری بهتر از مردن؟ - برادر جان ز عمق دل برایت آه آوردم چرا که تحفه ای ناچیز بهر شاه آوردم دوتا گلدسته آوردم دو پاره ماه آوردم تو اوج قله ای و من به دوشم کاه آوردم - فقط‌ نه بچه های من سر زینب فدای تو خودم هم میر‌وم میدان فدایی شم به پای تو - به فکر من مباش اصلا چراکه غم ندارم من تورا دارم..همین کافیست..چیزی کم ندارم من به غیر از تو کس و کاری در این عالم ندارم من مبادا با خودت گویی..خدا..مرهم ندارم من - نمرده خواهرت اشک غریبی تورا بیند ببیند بی کسی ات را به حال خویش بنشیند؟ - مشو راضی ببینند این دو اشک و آه زینب را میان خیمه ها وضع حجاب نامرتب را.. به رخساره کبودی و نشانِ خونِ بر لب را تن بی جان تو روی زمین و نعل مرکب را😭😭 نمی آرند طاقت دست های بسته ی من را مشو راضی ببینند این دو پای خسته ی من را😭😭 🏴🏴🏴