◾️ 👈🏼علامه مجلسی می‌نویسد: درکتب معتبره دیدم که مسلم جصاص گوید: ▪️درکوفه وقتی زینب سر سیدالشهدا علیهماالسلام رابرنیزه دید، پیشانی خودرا بچوبه محمل زد وخون از زیرمقنعه خارج شد. سپس باسر بریده صحبت کرد، وفرمود:👇 اى هلال ماه من،چه وقت كامل شدى‌؟ خسوفى رخ داد، وبتدريج غروب كردى اى برادر دو قلوی من درقلب وروح واحساس گمان نمیكردم‌ جدای من وتو مقدرشده باشد😭😭😭 ▪️اى برادرم! بافاطمه صغیره سخن بگو‌ كه ازشدت مصیبت نزديك است قلب اومانند یخ ذوب شود!😭😭 ▪️اي برادر من! قلب توهمیشه باما مهربان بود، پس چه شده که الان باما صحبت نمیکنی ومهربانی نمیکنی؟😭😭 ▪️اي برادرم! کاش پسرت زین العابدین رابهنگام اسارت میديدي او بادیدن جسم بی سر تو نزدیک بودجان دهد، حتی نمیتوانست بايتيمان توصحبت کند😭😭😭 ▪️اي برادرم! هرگاه زین العابدین راکتک میزدند اوتراصدا میزد، واشک ازچشمان او سرازيرمیشد.😭😭😭 ▪️اي برادرم! زین العابدین را درآغوشت بگیر، واورا بسوي خود بخوان تاتسلای دل مجروح اوباشی چه اندازه خوار است آن يتيمي که پدرخودرا بخواندولي جواب او را نشنود😭😭😭😭😭😭 📚بحارالأنوار ج۴۵، ص۱۱۴