دود بود و دود بود و دود بود گل میان آتش نمرود بود 😭😭 شعله می پیچید بر گرد بهار خون دل می خورد تیغ ذوالفقار 😭😭 یک طرف گلبرگ اما بی سپر یک طرف دیوار بود و میخ در 😭😭 میخ یاد صحبت جبریل بود شاهد هر رخصت جبریل بود 😭😭 قلب آهن را محبت نرم کرد میخ از چشمان زینب شرم کرد 😭😭 شعله تا از داغ غربت سرخ شد میخ کم کم از خجالت سرخ شد 😭😭 گفت با در رحم کن سویش مرو غنچه دارد، سوی پهلویش مرو 😭😭 حمله طوفان سوی دود شمع کرد هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد 😭😭 روز، رنگ تیره ی شب را گرفت مجتبی چشمان زینب را گرفت 😭😭 پای لیلی چشم مجنون می گریست میخ بر سر می زد و خون می گریست 😭😭 جوی خون نه تا به مسجد رود بود دود بود ودود بود و دود بود 😭😭😭 🏴🏴🏴