خانم جان کجایید که بگویم
بعد رفتنت،
اشیا هم چون من بی جان شدند.
تا بودی
تمامِ اشیاِ خانه ات جاندار بودند و پرصدا.
قاشق و چنگال هایت صدا داشتند،
باد در بازی با گلدان هایت صدا داشت.
رادیو
و ساعت آقا جان هم جاندار بود و پرصدا.
قوری
و
استکان
و
نعلبکی هایت،
حتی چای خوردن هایم صدا داشت.
قوری
و
سماورت،
قابلمه هایت،
درهایشان همگی برایم جز جانداران بودند.
انگار تو
خدای این خانه بودی.
تا بودی
کُن فَیکون می گفتی
و
جهان
و
هرچه در پیرامونم بود حیات پیدا می کرد.
مُردی،
رفتی
و
من
و
تمامِ اشیا خانه ات بی جان شدیم.
@nostalzhi60