@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 4⃣ ❤️این علاقه تا جایی پیش رفت که سال سوم راهنمایی اعلام کردم که من می خواهم هنر بخوانم ... ☝️آن زمان اینطور نبود که به علاقه بچه ها توجه زیادی کنند یا استعدادهای آنها را در نظر بگیرند 👈 بیشتر تصمیمات صلاح دید بزرگترها بود و به همین خاطر است که اکثریت ما چیزی خواندیم و در رشته دیگری کار می کنیم. 🧔برادر بزرگم که متولی امور آموزشی ما بود مانع شد و گفت بهتر است رشته ریاضی و فیزیک بروی، هنر که نان و آب نمی شود، آخرش چه می خواهی بشوی؟ مطرب 🎻؟ 📚به اصرار برادرم وارد رشته ریاضی و فیزیک شدم اما همچنان عاشق هنر بودم ... 🎭🎼🎨گاهی وقت ها به دبیرستان هنر که آن زمان در زیر پل چوبی بود می رفتم و دم در می ایستادم و به تابلوی آن نگاه می کردم و با خودم فکر می کردم که چقدر خوب بود اگر من هم اینجا بودم. 🙂سال های مدرسه می آمد و می رفت ... اما خاطره ای از آن دوران برای من بجا ماند که در زندگی من نقطه عطفی 🙃 ایجاد کرد ... 🌱آن زمان ما کلاس هایی را به اسم طرح کاد می گذراندیم. در هفته یک روز در جایی غیر از دبیرستان به صورت عملی چیزهایی را تجربه می کردیم ... 🏭کارگاهی که من در آنجا کار می کردم در خیابان ستارخان بود ... برق آلستوم مربوط به شرکت توانیر ... البته چندان چیزی به ما یاد نمی دادند، بیشتر به عنوان شاگرد از ما کار می کشیدند ... لنت های ترمز می شستیم، نظافت و کارهای بی اهمیت ... 🔧یک روز که استادکار روی ماشین کار می کرد، محو تماشای او بودم ... وقتی مرا دید با لحنی توهین آمیز فریاد کشید 😠 چیرو نگاه می کنی؟ میخوای چی یاد بگیری و حرف های رکیک ... یک لحظه به ذهنم رسید که خدای من! قرار بود چه چیزی را از روی دست او کپی کنم؟ اصلا مگه قرار بود من که یک نوجوان ۱۵ ساله بودم رقیب او باشم؟ ... ♨️احساس کردم دارم در خودم ذوب می شوم ... چیزی مثل توپ در گلویم گیر کرده بود ... لرزش اشک را در چشمم 👀 حس می کردم ... همان جا تصمیم گرفتم که برای همه عمر برای خودم کار کنم و عهد کردم که اگر چیزی را بلد بودم به دیگران هم یاد بدهم و دریغ نکنم. 💪این شد که به فکر افتادم کار خرید و فروش را دوباره شروع کنم. استعداد من در فروش خوب بود، تعامل با مردم انگار در نهاد من وجود داشت. 🖊🖋🖍🖌شانزده هفده ساله بودم که راه بازار لوازم التحریر را یاد گرفتم. وقت می گذاشتم و می گشتم و با دید یک نوجوان که سلیقه هم سن و سال های خودش را بهتر می داند، جدیدترین و به روزترین اجناس را می خریدم و در مدرسه به بچه ها می فروختم ... 🌾 بعد از مدتی اینقدر خبره شده بودم که بیشتر بچه ها و مسئولین مدرسه از محصولات من خرید می کردند ... 🌐ادامه دارد ...