@notrino زندگی نامه کارآفرینان 📜 داستان مهندس حسین سلطانی کارآفرین موفق ایرانی- قسمت 6⃣ 👏از مزه مزه کردن این فکرها ته دلم ضعف می رفت. انگار که در دلم بشکن می زدند ... 👳‍♀👲💁‍♂ کمی بعد تعدادی از دوستانم را وارد کار کردم و یک تیم فروش درست کردیم. من دیگر پول توجیبی از پدرم نمی گرفتم و گاهی خرید کوچکی هم برای خانه انجام می دادم که اتفاق خوشایندی بود. 👨‍🎓بدین ترتیب دوره دبیرستان تمام شد و سال ۷۱ در رشته مهندسی صنایع دانشگاه آزاد تهران جنوب پذیرفته شدم ... 📚راستش خیلی دنبال این نبودم که رشته ای را انتخاب کنم که بعدا از طریق آن کار کنم. بیشتر به دنبال تجربه کردن دانشگاه بودم ... 🛣 می دانستم که مسیر موفقیت من از دانشگاه نمی گذرد و ذهنم جای دیگری بود و فقط برای اینکه توقع خانواده را برآورده کنم دانشگاه رفتم، بنابراین در همان دوران دانشجویی کارهای مختلفی را امتحان کردم، فروشندگی، کارگری و ... 🕕🕺🕛در نمایشگاه های فصلی خیلی جدی برای دیگران کار می کردم، گاهی ۱۸ ساعت سر پا بودم ... کار کردن برای دیگران تجربه خوبی به من داد و باعث شد که اعتماد به نفسم بیشتر شود. 🤝حالا دیگر مطمئن بودم که اگر کاری را شروع کنم، ضرر نمی کنم ... با یکی از اقوام که خیلی دوست بودم قرار گذاشتیم که برویم و بوفه یکی از مدارس را اجاره کنیم و کار کنیم. 📈کاری نیمه وقت بود و برای ما که دانشجو بودیم مناسب به نظر می رسید. بالاخره بوفه یک مدرسه را گرفتیم ... ساندویچ 🌭 درست می کردیم، الویه🌯 کیک🍪🥧 نوشابه 🥤نان بربری 🥖 پفک مینو و اشی مشی که تازه وارد بازار شده بود. 🌦☀️🍁❄️همزمان سعی می کردیم در نمایشگاه های فصلی هم غرفه بگیریم ... بسیار باانگیزه بودیم و برای کارمان تلاش می کردیم ... 🏍اولین چیزی که من رسما با دریافتی و کارکردن خودم خریدم و قابل توجه بود، یک موتورسیکلت بود ... که بسیار لذت بخش بود و شیرینی عجیبی برایم داشت ... 🌐ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴