@notrino تحلیل داستان👌
😌❓ می دانید چرا سارا چشم بسته به الیزابت اعتماد کرده بود؟
😇 چون در این صورت بیشتر احساس راحتی می کرد و همه کارها را به او می سپرد ... دیگر مجبور نبود شخصیت مدیر و شخصیت کارآفرین خود را پرورش دهد 👈 در واقع کار راحت تر را انتخاب کرده بود ...
🌴
وقتی در کسب و کار راه راحتتر را انتخاب می کنید، به احتمال زیاد اشتباه کرده اید ...
🤭 سختش بود که در جایگاه مدیر کسب و کار قرار بگیرد و الیزابت کارمندش باشد و تکلیف برایش تعیین کند 🤐 به همین خاطر در مورد نقش هر فرد در کسب و کار هیچ صحبتی نکرده بود ...
🤯 سارا هنوز نمی توانست با سمت جدیدش به عنوان صاحب کار، کارآفرین یا مدیر کسب و کار احساس راحتی کند 👈 برای هیچ کدام از کارهایش برنامه ریزی نکرده بود و آنها را به دست بخت و اقبال سپرده بود ...
👩💼صاحب کار بود ... ولی در واقع نقش یک کارمند 👩🍳 را ایفا می کرد و نمی توانست به نحو مناسبی با کارمندانش ارتباط برقرار کند ... لازم بود مهارت هایی را یاد بگیرد تا با دید وسیع تری از بالا به کسب و کارش نگاه کند ⏬
🌴🌴
ما نمی توانیم تمام اتفاقاتی که در کسب و کار می افتد را بطور دقیق پیش بینی کنیم، اما می توانیم بسیاری از آنها را حدس بزنیم ...
🔅 سارا می توانست پیش بینی کند که مردم به پیراشکی های خوشمزه او علاقمند می شوند و لازم است کسب و کارش رشد کند ...
🔅🔅می توانست پیش بینی کند که مسئولیت ها بیشتر خواهد شد و لازم است مهارت های بیشتری را بیاموزد تا از پس آنها بر آید ...
🔅🔅🔅می توانست پیش بینی کند که بعد از مدتی سرمایه بیشتری لازم دارد تا بتواند پاسخگوی مشتریان جدید و کارمندان جدید باشد ...
🌴🌴🌴
واقعیت این است که هر چقدر کسب و کار رشد کند، پایه و ساختار آن باید وزن بیشتری را تحمل کند، مسئولیت ها سنگین و گاهی ترسناک هستند و بدون مهارتهای 💪 لازم کار پیش نمی رود.
دو مسیر رشد 🚀 یا تعطیلی 🚧 کسب و کار کمی جلوتر قرار داشت 👈 سارا در سر دو راهی باید تصمیم می گرفت ...
#مهارتهای_کارآفرینی را در 🌱 🌿
#باشگاه_کارآفرینی 🌴 یاد بگیرید ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴