👆آن اتومبیل توجهم را جلب کرد، گفتم بروم مذاکره کنم شاید بتوانیم نمایندگی بنز را در خراسان بگیریم. قدم پیش گذاشتم و از مستخدم سوال کردم مدیر این شرکت کیست؟ 🙎‍♂پرسید چکار دارید؟ گفتم برای خرید اتومبیل آمده ایم. گفت مدیر شرکت تشریف ندارند، مسئول فروش هستند. پیشخدمت از سر و وضع محقرم فهمید مشتری نیستم، گفت باید وقت ملاقات بگیرید ... ✅ خلاصه با هر سماجتی بود وارد شدم و خودم را معرفی کردم و به او گفتم این ماشین ها آینده بسیار خوبی خواهند داشت و شما تمام بازار اتومبیل ایران را خواهید گرفت ... 🔖🔖 از این حرف خیلی خوشش آمد و بدون اخذ پیش قسط و سفته به حسابداری دستور داد حواله دو دستگاه بنز را صادر کنند ... 📞 فورا به مشهد تلفن کردم و از محمود خواستم ۶۰۰۰ تومان پول پس اندازمان را بفرستد. گفت داداش این پول ها با خون جگر جمع شده، مبادا بیخودی هدرشان بدهی ... 💵 گفتم خاطر جمع باش، کدام کاری را تا به حال کرده ایم که ضرر داده باشد؟ خلاصه حواله بانکی را تلگرافی فرستاد ... 📝 روز بعد برای گرفتن حواله ها رفتم، گفتم این چک ۶۰۰۰ تومانی بابت پیش قسط تقدیم شما و از نظر اعتبار از فلان تجارتخانه و مدیر سؤال کنید. با یک تماس خاطر جمع شد و قرار شد بقیه پیش قسط و سفته ها را پس از فروش برایش بفرستم ...خلاصه متن قرارداد نمایندگی خراسان را نوشتیم و امضا کردیم ... ✴️ برای تحویل گرفتن اتومبیل ها باید به خرمشهر می رفتم. آن روزها تصدیق رانندگی نداشتم و در خیابان اکباتان به دنبال راننده بودم ... 🚘🚘 با یکی از مشتریان کارواش برخوردم که راننده باسابقه ای بود و دنبال کار می گشت. قرار همکاری گذاشتم و به اتفاق به خرمشهر رفتیم. دو دستگاه اتومبیلم را تحویل گرفتم و به سوی تهران حرکت کردیم ... ✔️ در راه از شهری به شهر دیگر مسافر می گرفتیم، بیش از ۱۰۰۰ تومانی از مسافران بین راه کرایه گرفتیم. از تهران هم به سوی مشهد به راه افتادیم ... 🌐 ادامه دارد ... https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e 🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴