@notrino 1⃣4⃣ داستان احمد
داستان کارآفرینی- احمد خیامی موسس ایران ناسیونال، قسمت 4⃣1⃣
👨💼چند روز بعد وزیر مرا خواست و درباره اشکالاتی که این کار داشت صحبت کرد 🗣 گفتم من کلیه این اشکالات را بهتر از شما می دانم و درباره همه انها مطالعه کرده ام ...
🧠🙂وزیر اقتصاد گفت من تمام پروژه و طرح های شما را در یک هفته مطالعه می کنم،سعی می کنم در ۱۵ روز اجازه نامه را برایتان صادر کنم ...
🤚اجرای این پروژه با تبصره هایی که در اجازه نامه وجود داشت برای ۹۹ درصد از دست اندرکاران غیرممكن می نمود ...
🤵در آن زمان با احمد سود اور مدیر مریخ دوستی و همکاری داشتم و در رفت و آمد بودم. شبی که اجازه ساخت اتوبوس 🚌 را گرفتم اتفاقی ایشان در هتل ونک دیدم ...
🤔آقای سود اور پرسید فکر می کنی بتوانی اتوبوسی مثل اتوبوس های کارخانه 🏭
مانهایم بسازی گفتم صددرصد، گفت این کار بچه بازی نیست ...
👤پرسید برای شاسی اش چیکار میکنی گفتم اول آن را از شرکت شما می گیرم و اگر با این پیشنهاد موافقت نکنی خودم مستقیما از بنز خرید می کنم. قبول نکرد و آن شب حسابی حرفمان شد ...
🧠😎 قبلا فکر این کار را کرده بودم و به حد کافی مرسدس سفارش داده بودم و همه آن ها داشت به دستم میرسید ...
🚗🚚مقدار زیادی سواری و کامیون هم خریده بودم، لوازم یدکی هم به حد کافی در انبار داشتم، به این ترتیب آن شب من و سود آور با سردی هر چه تمام تر از یکدیگر جدا شدیم ...
✈️ خیلیزود برای مذاکره با مدیران مرسدس بنز به سوی اشتوتگارت حرکت کردم. در سال ۱۳۳۸ یک زن و شوهر🙎♀🙎♂ که قبلا در شرکت مریخ کار میکردند را استخدام کرده بودم و خانه ای هم برای آن ها اجاره کرده بودم ...
🛩 موقعی که به خارج میرفتم در تمام مسافرت ها، زن و شوهر همراه و یاور من بودند ...
🌐 ادامه دارد ...
https://eitaa.com/joinchat/1652490253C2998a9cc9e
🍃..🌱..🌿..🌾..🌴..🌴🌴