بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمک مون  خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت : بلندم کن رو زانوهام بشينم برگشتم بهش گفتم : واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته که آقا سجاد گفت : اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم...