💢 آقای مصباح! با تو سخن می‌گویم... ✍ به قلم مهدی جمشیدی [1]. آقای مصباح! از وقتی‌که رفته‌ای، «ماندن» برای من، تبدیل به دردِ تازه‌ای شده است! تمامِ وجودم و عمقِ جانم، درد می‌کند! چنین بودنی را نمی‌خواهم. لحظه‌ها، چه سخت و تلخ می‌گذرند. یک چشم، اشک و یک چشم، خون. یک سینه، نالۀ بی‌امان دارم و یک حنجره، فریاد. یادت هست که در برابرِ یادداشت‌های ناچیزم که برای دفاع از تو نوشته بودم، بی‌آن‌که تظاهر و تعارف کنی، پرسیدی: «چگونه از خجالتت درآیم؟» آن روز، لبخند زدم و شرمنده شدم و روی نورانی‌ات را بوسیدم، امّا امروز، می‌ایستم و صریح می‌گویم که اگر در پیِ جبران هستی، مرا با خودت ببر ... . همین و بس. [2]. آقای مصباح! می‌بینی با «رفتنت»، چقدر اوضاع تغییر کرده است؟! برای تو «بزرگداشت» برپا می‌کنند و از فضایل و مراتبِ علمیِ تو سخن می‌گویند! پس از سال‌ها «سکوت» و «ندیدن» و «بایکوت»! شاید کمی دیر شده باشد! راستی! بعضی‌ها خساست را کنار نهاده و تو را «علامه» می‌خوانند! گویا منتظرِ «نبودنت» بودند تا تو را بستایند! از «برکاتِ حضورت» که استفاده‌ای نکردند، دست‌کم، «برکاتِ رفتنت» (؟!)، موجبِ تنبّه‌شان شده است! و البتّه، شاید چنین باشد! هر چند این بساطِ ظاهری و صوری، چند روزی بیشتر نخواهد بود و دوباره، به فراموشی سپرده می‌شوی. [3]. آقای مصباح! همچنان از «شخصیّتِ سیاسی‌ات» می‌هراسند و آن‌را «بایکوت» می‌کنند! «مصباحِ فیلسوف» را صدرنشین کرده‌اند تا مبادا لازم آید که از «مصباحِ انقلابی» سخن بگویند! مصباحِ انقلابی، همچنان «خطرناک» و «تهدیدکننده» است؛ باید از آن سخن نگفت! می‌خواهند از شخصیّتِ تو، «انقلاب‌زدایی» کنند! چه مصباحی ساخته‌اند؛ «خنثی» و «بی‌طرف» و «اهلِ سکوت»! گویا مسألۀ تو فقط‌و‌فقط، علّت و معلول و حدوث و قدم و ذات و عرض و وجود و ماهیّت و ... بود! انگار نه انگار که تا دیروز، به‌خاطرِ همان «موضع‌گیری‌های صریح و آتشین»، به رویت شمشیر می‌کشیدند و بر جانت زخم می‌نشاندند! [4]. آقای مصباح! اصلاح‌طلب‌ها، همچنان از تو «نفرّت» دارند و به صد زبان، نفرّت‌شان را ابراز می‌کنند! حقّ دارند؛ تو بودی که در برابرشان ایستادی و مقاصدشان را افشا کردی! از این شهر به آن شهر، از این مسجد به آن مسجد، از این دانشگاه به آن دانشگاه ... . سخنرانی‌های پیش از خطبه‌های نمازِ جمعۀ تهران که غوغایی به‌پا کرد آنچنانی و مثال‌زدنی! تو بودی که نقابِ را از چهرۀ آنها و برداشتی و نشان دادی که جوهرِ سخن‌شان، «سکولاریسم» است. اصحابِ «التقاط» و «نفاق» و «خدعه» و «دین‌زدایی»، کینه‌های عمیقی از تو داشتند و دارند. [5]. آقای مصباح! همیشه «تنها» بودی و «متهم»! در زمانِ اصلاحات، می‌گفتند که «پیشتر از رهبری» حرکت می‌کنی و دچارِ «تندروی» و «نفیِ جمهوریّت» شدی! در زمانِ دولتِ بعدی، تو را مقصر جلوه دادند و خطاهای حلقۀ انحراف را به پای تو نوشتند و تو را «بی‌بصیرت» و «مبتلا به اشتباهاتِ راهبردی» توصیف کردند! و در زمانِ این دولت نیز، تو را «وحدت‌شکن» و «خودرأی» خواندند! اینها، نسبت‌های ناروای بسیاری از همین نیروهای به‌اصطلاح انقلابی به تو بود! آقای مصباح! متفکّرِ مظلوم! حکیمِ حاشیه‌نشین! اندیشمندِ بایکوت‌شده! ... دلم، بی‌اندازه برایت تنگ شده است ... 👇👇👇👇 ✨@o_gorji