✅حکایت بخشش و شکرگزاری ✍️حضرت امام رضا (ع) در مدینه یک باغ انگوری داشتند. شخصی نزد حضرت آمد و گفت که من فقیر هستم و می‌خواهم ازدواج کنم. امام (ع) یک حبه انگور به او دادند و او نگاه تحقیرآمیزی به آن انگور کرد، شکرگزاری نکرد و گفت که این به چه درد من می‌خورد؟ من می‌خواهم بدهی‌هایم را بدهم. او روحیه ناشکری داشت. حضرت او را رد کردند. نفر بعدی آمد و حضرت یک حبه انگور به او دادند و او شکرگزاری کرد و بعد امام خوشه انگور را به او دادند و او به شکرگزاری‌اش ادامه داد، امام ظرف انگور را به او داد و او همچنان به شکرگزاری‌اش ادامه می‌داد و حتی می‌گفت که من این حبه‌های انگور را نمی‌خورم و آن را در ظرف آبی می‌اندازم و آب را تبرک می‌کنم و به دیگران می‌دهم. این تفاوت روحیه شکرگزارکننده نعمت و کفران‌کننده نعمت است. برای حضرت قلم و کاغذ آوردند و حضرت درختی که آن انگور از آن چیده شده بود را به اسم آن فرد کردند. او همچنان به شکرگزاری ادامه می‌داد و حضرت تمام باغ انگور را به نام او نوشتند و او همچنان شکر خدا را می‌کرد و حضرت نهر آب را هم به اسم او نوشتند و با سند به او دادند. در آخر به جای ادامه شکرگزاری، او از آقا تشکر کرد و اجازه گرفت که برود و خویشاوندانش را از رافت آقا آگاه کند. وقتی او رفت، امام فرمود: اگر به شکرگزاری پروردگارش ادامه می‌داد ما هم به جود خودمان ادامه می‌دادیم. آن جوان گفت که او هیچی نخواست و شما همه چیز به او دادید ولی من همه چیز خواستم و شما به من یک حبه انگور دادید. امام فرمود: اخلاق ما اهل بیت اخلاق رحمانی است و مگر نشنیده‌ای که خدا می‌فرماید: شکر نعمت، نعمت تو را زیاد می‌کند و کفران نعمت تو را دچار عذاب شدید می‌کند. برو ادب شکرگزاری پیدا کن. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈