نامه جانسوز و جانگداز 🔆 آه چقدر سخت است سفرواپسین. کی امیدبازگشتن ازاین سفردارد، همسرمن، هنوزباورنمی کنم که تورفته ای وبرنمی گردی. هروقت چنین تصوری در مغزمن داخل می شود، لرزه براندامم می افتد برق ازسرم می پرد، چه مرحله عجیبی است فراق وچه اوضاع پرشور وشینی است هجران، بویژه یک چنین همسرباوفا ودلدارباصفا! همسرعزیزحال که تو رفتی چرادل مراهمراه خودبردی، من بی دل چگونه زندگی کنم؟ چطوربیاسایم پس می خواهی تنم رانیزببر واز زندان غمت آزادم کن. من به تودل بسته وبه پابسته بودم وهیچ فکرفراقت رانمی کردم.... گل نازنینم، دراین موسم که گل ها همه سرزخاک بیرون آورده اند، توچراسرزخاک فروبرده ای....... جان شیرینم، پس ازتو به چشمم نرفته وسربربالش پرمهرت نگذاشته ام. ، عزیزم، اگرانقلابات جهان توراازمن گرفت آسوده باش که هرگز نمی تواند مهر توراکه تا درکانون دلم جای داردازمن بگیرد.🔆 https://eitaa.com/joinchat/1401815208C367448a533