زاهدي مهمان پادشاهي شد! وقتي به نماز ايستاد، برخلاف معمول بيشتر از شب هاي ديگر نماز را طولاني كرد، و در هنگام خوردن غذا نيز كمتر از عادت هر شب غذا خورد! تا توجه پادشاه را به خود جلب نمايد! چون به خانه آمد پسر را صدا زد و گفت: «زود غذايي آماده كن تا بخوريم!» پسر كه جواني زيرك بود، گفت: «مگر در مجلس پادشاه غذا نخورده اي؟» گفت: « چيزي نخورده ام كه به حساب آيد! » پسر گفت: « پس نمازت را هم قضا كن(از اول بخوان) چون چيزي نخوانده اي كه به كار آيد!» @olamaerabane