کی روی، ره زکه پرسی، چه کنی، چون باشی؟! روزی در محضر مرحوم علّامه طباطبایی بودیم که یکی از دوستان حاضر در آن جلسه این بیت عارف شیراز را زمزمه کرد: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟ یک‌باره مرحوم علّامه، دست در مقابل صورت گرفتند و سخت گریستند و در حالی که شانه‌هایشان به شدت تکان می‌خورد، با خود زمزمه می‌کردند: «کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟» گویا آن کس که در بیابان از کاروان بازمانده و راه نمی‌داند، خود او است. آن گریه، قلب حضار را چنان به آتش کشید که هرگز شعله آن در جانشان به سردی نمی‌گراید. رَحِمَهُ اللّهُ وَاَنْزَلَه فِی جِوارِ قُرْبِهِ. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شهود و شناخت، آیت اللّه ممدوحی، ج۱، ص۱۰۶،بوستان کتاب قم. https://eitaa.com/olamaerabane