💠 سید مهدی قوام در منبر می‌گفت: ابوذر در بیابان برهوت تبعید شده بود. آن لحظات آخر عمرش که درد و بیماری با گرسنگی آمیخته بود رو به دخترش کرد و گفت: «ناراحت نباش؛ حبیبم رسول خدا این ساعت را به من خبر داده است‌؛ عده‌ای می‌آیند و مرا غسل می‌دهند.» سید مهدی قوام چند لحظه‌ای مکث کرد، بعد ادامه داد: بهشت را با این «حبیبم» عوض نمی‌کنم؛ چقدر محبت و عاطفه در این کلام نهفته است و آن را در چه حالی می‌گوید. 📚مسیحای شهر ص۹۳ https://eitaa.com/olamaerabane