🏴دلتنگ که می شوم پناه می برم به روضه... فرقی نمی کند در کدام شهر... کدام محله... فامیل يا آشنا... خانه یا تکیه... اما روضه ی امروز کمی فرق داشت.. چون توی خانه ی برپا شد. همان خانه ی قدیمی در خیابان سمیه. که سالها پیش سید علاء الدین (فرزند اول ام علاء) زمانی که ام علاء از نجف به قم آمد، برای مادر خریده بود. خانم هدایتی(صاحب خانه فعلی ) هرسال ایام فاطمیه روضه برپا می کند. از همان سال اول نوشتن کتاب.. ام علاء را به او معرفی کردم و گفتم قدر این خانه را بدانید، اینجا از در و دیوارش روضه می بارد و اشک می ریزد. وجب به وجب این خانه عطر قرآن می‌دهد و نور از درز و شکافهایش می زند بیرون. امروز که روضه خوان روضه ی عربی را شروع کرد، اُم علای عزیزم را با تمام وجود حس کردم، آه چه طعمی داشت این روضه!!! چقدر چای روضه چسبید!! همه چیز برایم آشنا بود..حتی درخت بزرگ توت... حتی موزاییکهای توی حیاط که روز آخر ام علاء را در آغوش گرفتند... @omalaa