. ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺 🍃🌺 💥 *سه دقیقه در قیامت💥* 🌺 🔹قسمت_هفتاد_و_ششم 💠 قسمت قبل :.. ده دقیقه ای رفتیم تا به یک تپه رسیدیم. به من گفت: پیاده شو. زود باش... ✴️ بعد جواد داد زد: سید یحیی بیا. سید یحیی سریع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم: اینجا کجاست، خط کجاست؟ نیروها کجایند؟ جواد هم گفت: این آرپی‌ جی رو بگیر و برو بالای تپه. اونجا بچه ها تو رو توجیه می کنن. رفتم بالای تپه و جواد با موتور برگشت! 💢 این منطقه خیلی آروم بود. تعجب کردم! از چند نفری که در سنگر حضور داشتند پرسیدم: باید چیکار کنیم. خط دشمن کجاست؟ یکی از آنها گفت: بگیر بشین. اینجا خط پدافندی است. باید فقط مراقب حرکات دشمن باشیم. تازه فهمیدم که جواد محمدی چیکار کرده. 〽️ روز بعد که عملیات تمام شد، وقتی جواد محمدی را دیدم، گفتم خدا بگم چیکارت بکنه، برا چی من را بردی پشت خط؟! او هم لبخندی زد و گفت: تو فعلا نباید شهید بشی. باید برای مردم بگویی که آن طرف چه خبر است. مردم معاد را فراموش كرده اند. برای همین جایی بردمت که از خط دور باشی. اما رفقای ما آن شب به خط دشمن زدند. 🔰 سجاد مرادی و سید یحیی براتی که سرستون قرار گرفتند، اولین شهدا بودند، بعد مرتضی زارع، بعد شاهسنایی و عبدالمهدی و... در طی مدت کوتاهی تمام رفقای ما که با هم بودیم، همگی پر کشیدند و رفتند. درست همانطور که قبلاً دیده بودم. 🌐 جواد محمدی هم سال بعد به آنها ملحق شد. بچه‌های اصفهان را به ایران منتقل کردند. من هم با دست خالی از میان مدافعان حرم به ایران برگشتم. با حسرتی که هنوز اعماق وجودم را آزار می داد. 💥 قسمت هفتاد و هفتم کتاب ( *سه دقیقه در قیامت* ) را در کانال👇 *مجموعه فرهنگی و مذهبی یاوران امام زمان* (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) دنبال کنید. کانال یاوران امام زمان عجل الله در👈 ایتا کانال منتظر المهدی عجل الله 👇 @ommatemahdavi1 *انتشار مطالب فقط با درج لینک مورد رضایت ماست.🌹با تشکر*🌹 🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺