🌓 داستان کریم خان زند و نفاق سیستمی 🔸یادداشت روز 🔹آورده اند که روزی به کریم خان زند که حاکمی لایق بود و هیچ گاه تاج شاهی برسر نگذاشت گفتند، فردی یک هفته است میخواهد شما را زیارت کند و مدام هم گریه میکند. 🔹کریم خان آن شخص را به حضور طلبید، ولی آن شخص بشدت گریه میکرد و نمیتوانست حرف بزند. کریم خان گفت: وقتی گریه هایش تمام شد بیاوریدش نزد من؛ بعد از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و شرف حضور یافت. 🔹گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت آرامگاه پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم. 🔹شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید تا برود دوباره شفایش را بگیرد؛ اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست؛ ایشان را به پدرتان ببخشید. 🔹وکیل الرعایا گفت: پدر من در گردنه بیدسرخ خر می دزدید؛ اما من که به مقام و مسند شاهی رسیدم، عده ای متملق برای خوشایند من و از باب چاپلوسی برایش آرامگاهی ساختند و مقبره ای برپا کردند و آنجا را ابوالوکیل نامیدند. 🔹اکنون توی چاپلوس دروغگو آمده ای و پدر خردزد مرا صاحب کرامت و معجزه معرفی می کنی؟! اگر بزرگان مجلس اجازه داده بودند، دوباره چشمانت را در می آوردم تا بروی برای بار دوم از او چشمان تازه و پر فروغ بگیری. ✍ آری سوگمندانه باید گفت امروز بلای خودنمایی و ریا در جامعه ما به شدت نهادینه و فراگیر شده؛ رفتارها نوعا از صفا و پاکی به دورند و بوی تعفن ریا به خود گرفته اند، و عمل خالصانه کمتر به چشم می خورد. و دغدغه ها بیشتر کسب نام و نان است؛ و این موجب شده بسیاری از انسان های سالم و با وجدان عملا از گردونه اجراء و اجتماع کنار باشند. و کار تا نفاق سیستمی و به مثابه یک عمل معروف جلو رفته و حریت و آزاد منشی را مخدوش کرده؛ زدودن این فرهنگ که از کفر بدتر است، جسارت و شجاعت کریمخانی می طلبد، پیامبر اکرم ص نیز در مبارزه با این دست افراد فرمودند: احْثُوا فِی‏ وُجُوهِ‏ الْمَدَّاحِینَ‏ التُّرَاب‏؛ به صورت چاپلوسان خاک بپاشید. من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص11. به امید جامعه ای زلال و پاک. ✍مسلم محمدی https://eitaa.com/omolaemeh313