روزی بایزید بسطامی فرمود: سی سال بود كه ميگفتم: خدایا؛ چنين كن و چنين دِه ؛ چون به قدمِ اولِ معرفت رسيدم ؛ گفتم : الهی؛ تو مرا باش و هر چه مي خواهی كن... نقل است كه شيخ در پس امام جماعتی ؛ نماز خواند؛ پس از نماز ؛ امام جماعت پرسيد : ياشيخ !! تو كسبی نمی كنی و چيزی از كسی نمی خواهی ؛ از كجا مي خوری ؟ بايزيد گفت : صبر كن تا اين نماز را دوباره به قضا بخوانم . گفت : چرا ؟ گفت : نماز از پس كسي كه روزی دهنده را نداند ؛ روا نبود ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•