شب تولدم وقتی تن بی جون شوهرم رو دیدم خون تو تنم یخ زد ، اصلا باورم نمیشد ،
این کوروش بود عشق من که غرق خون افتاده بود کف اتاق 😭😫
وحشت کردم تمام بدنم میلرزید بوی عطر آشنایی تو اتاق پیچیده بود این بو برام آشنا بود بوی عطر زنونه ای که خیلی خوب میشناختمش..!
با دستای لرزون تکونش دادم و با صدایی که به زور شنیده میشد گفتم کوروش! که یه دفعه چشمم افتاد به زیر تخت و نفسم بند اومد..😱🔥👇
https://eitaa.com/joinchat/2402419479C537eee0e8eروایت کاملا واقعی از یک پرونده قتل🔪🩸