شب عروسیم از خوشحالی روی پا بند نبودم برخلاف شوهرم خیلی مضطرب بود😰
از صبح ارایشگاه بودم و نتونستم باهاش در ارتباط باشم یه تررس شیرینی برای آخر شب داشتم و هزار بار تو دلم تصورش کردم دیگه باید میرفتم تالار و وقتی شوهرم اومد دنبالم چشماش بی رمق بود😕
تا آخر شب هرجور بود تحملش کردم ولی نگاه های گاه بی گاه جاری مطلقه ام خیلی روی اعصابم بود تا اینکه موقع عروس کشون در داشبورد و باز کردم تا کیف دستی مو بزارم که متوجه برگه آزمایشی شدم که به نام جاریم بود،شوهرم هول کرده بود منم شوکه شده داشتم به آزمایش بتای مثبت جاریم نگاه میکردم...
💔❤️🩹😭👇❤️🔥
https://eitaa.com/joinchat/4191486495Cd7848c9260❤️🔥باورم نمیشه دوتا از بهترین آدمای زندگیم بهم رکب زدن😭💔