بسم الله الرحمن الرحیم توی دلم خالی شد بادیدن انگشترت انگار دلم عقیق سرخی بود که یک آن با خلأ نبودن تو روبرو شد د لم مثل عقیق سرخ سوخت یاد تو با انگشتر چه میکند . در حافظه ی عقیق خواهی ماند گرچه عقیق حافظ تو بود اما کاری از دست عقیق بر نیامد وقتی آن حال به تو دست داد و دست دادی به دست حافظ حقیقی ، و حافظ عقیقی که به دست داشتی دلخون شد ، دیگر عقیق که دستت بود در یاد انگشت تو حقیقی فرو میرود عقیق اولین سنگی بود که شهادت به یگانگی خدا داد حالا با شهادت تو دوباره دریاد آن شهادت فرو رفت یاد روزی که انگشتان خدا اورا خلق کرد انگشتی از جنس نور حالا انگشت رئیسی سوخته وغرق نور شده بود تو به یاد دست خدا افتادی وقتی رئیسی در راه خدا افتاد و در نور سوخت .‌ https://eitaa.com/onsbashahadatchoemamali