سلام مولای مهربانم ، مهدی جان تابستان هم رفت و شما نیامدید ... من مانده ام و سوز پاییز که آرام آرام می رود تا هوش سبز درختان را به خواب نارنجی خویش بسپارد ... من مانده ام و آرزوی دیدارتان که تمام بهار به دوش رویایم کشیدم ... من مانده ام و خیال سبزِ امدنتان که تمامی تابستان در گوش جوانه ها زمزمه کردم ... من مانده ام و یک دل بیقرار ... یک جفت چشمِ براه مانده 🌾https://eitaa.com/oramiralmumininhaidar