بسم رب النور +"لطفا هر سوالی دارید روی برگه بنویسید و تحویل بدهید." -حتما باید اسم داشته باشه؟ - تاکی وقت داریم تحویل بدیم؟ -چه فایده؟ -من که سوالی ندارم چی؟ چند جلسه ای است ساعت های پر و خالیمان با این مکالمات میگذرد. جلسه اول و دوم برگه ای از دفترچه میکنم و هرسوالی که دارم مینویسم.برایم مهم نیست بچگانه است یا نه‌؛فقط مینویسم تا حالا که فرصتی پیش آمده،لااقل یک نفر آنها را بخواند. جلسه سوم که میرسد،مربی راهنما،خبر برگزاری نمایشگاه را میدهد. این طور میگوید:قرار بر این است نمایشگاهی راه اندازی شود تا والدین به سوالات شما پاسخ بدهند اما سوالی که به مدرسه مرتبط نباشد.! برخی صدای شادیشان بلند میشود و برخی صدای اعتراضشان. مثل همیشه انتخاب و اختیار برقرار است.،خودمان باید پیشنهادی برای برگزاری این رویداد بدهیم. دربین نظرات مختلف یکی نظرش دلچسب تر است. میگوید: پرسش ها جمع آوری شود و سوالات مشابه حذف. ما باید از این لیست، سوالات خودمان را انتخاب کنیم و به هر شیوه ای که میپسندیم، بنویسیم و روز موعد در مکان مشخص شده به همراه داشته باشیم. مربی راهنما که تایید میکند، همه به تکاپو می افتیم؛ حالا هرکداممان به دنبال ایده ای هستیم تا هنرمان را به رخ بکشیم. ** ظهر روز نمایشگاه لیست سوالات درکانال مدرسه قرار میگیرد. همه ی پرسش ها دسته بندی شده اند و دست به چانه بر روی صفحه نشسته اند تا دانش آموزان آنها هارا انتخاب کنند. ده دقیقه ای درگیر انتخاب سوال هستم. اگر سوالات خودم را کنار بگذارم،بعضی از پرسش های بقیه هم برایم سوال شده است .! کلید واژه هر سوال را مینویسم و دوباره ساعت شروع برنامه را نگاه میکنم. سی دقیقه ای زودتر حرکت میکنیم، GPSرا روشن و به مقصد حسینیه صاحب الزمان(عج) دکمه شروع را میزنم.