از این وجود که من زنده باشم و تو نباشی دگر چه سود که من زنده باشم و تو نباشی؟ کشم به هر نفسی آه و جای آه برآید ز سینه دود که من زنده باشم و تو نباشی جدایی من و تو بُد محال، لیک ستم ها چنان نمود که من زنده باشم و تو نباشی من و زیارت قبرت! چه جای شکوه که تقدیر رهی گشود که من زنده باشم و تو نباشی کنار قبر غریبت به وسعت همه عالم غمم فزود که من زنده باشم و تو نباشی الا درود خدا بر تو، کاش جان و جهان را کنم درود که من زنده باشم و تو نباشی اگر که پاره دلی داشتم، زیارت قبرت دلم ربود که من زنده باشم و تو نباشی ز خطبه های حزین و وداع گاه به گاهت دلم شنود که من زنده باشم و تو نباشی به مَجمَر غم عشقت همیشه وقت بسوزم بِسانِ عود که من زنده باشم و تو نباشی مرا به هر چه گمان بود از این* مسافرت اما گمان نبود که من زنده باشم و تو نباشی به هیچ صحنه بلایم، خدا به سختی داغت نیآزمود که من زنده باشم و تو نباشی مدینه را چه جوابی بَرَم به محضر مادر گه ورود که من زنده باشم و تو نباشی * نسخه کتاب: ...گمان بود زین مسافرت... @ostad_moayed