#گپ_روز
#موضوع_روز : «باور کنیم که چشمهایمان نمیبیند»
✍ در اتوبان تهران ـ قم بودم و همانطور که به «پادکست روز» امروز گوش میکردم تا برایش کپشن بنویسم، به آسمان پیش رویم خیره شده بودم، گویی بغلش کرده بودم..!
•استاد نرم نرمک از پتانسیلها و قدرتهای نهفته در زمین میگفتند که دست عقل بشر فقط به شناختی اندک و محدود از بعضی قدرتها رسیده است.
مثلاً قدرتی که در هسته اورانیوم نهفته است و قادر است عظمتی را نابود کند، ذرهای در برابر قدرتهای ناشناخته است !
• ایشان میگفتند و من پرت میشدم به دنیایی دیگر ....
اینهمه سینه که مالامال معرفتالله بودند و کتاب نوشتند و درس گفتند و از پتانسیل «خلیفهاللهی» انسانها گفتند تا بلکه گوشی بشنود و سینهای نور بگیرد و جانی قد بکشد و دستش برسد بقیه را نیز با خود ببرد!
و چقدر از این پتانسیلها زمین به خودش دید و ما نفهمیده و قدرناشناخته رهایشان کردیم تا دنیا را رها کردند و «إلیه راجعون» را به اشتیاق برگزیدند.
• رسیدیم قبرستان شیخان!
هربار که داخل این قبرستان میروم احساس کودکان سه چهارسالهای را دارم که در جمعی از بزرگان گوشهای مشغول خاک بازی است!
هم میفهمم کودکی و کوچکیام را و هم سرگرم به همین کودکی و کوچکیام!
ایستادم مابین مزار میرزای قمی و آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی ...
آرام نجوا کردم شما همان پتانسیلهای ناشناختهی زمینید که بزودی بدست آخرین حجت خدا تازه رونمایی میشوید، چقدر خجالت میکشم از اینجا ایستادن، دعا کنید نفهم نمیـــرم..!
برگشتم به کپشن!
ناتوانتر از آنم که از پوستهی حرفهای استاد عبور کنم، چه برسد به فهم و ادراکشان!
تکرار کردم باز:
بعضی سینهها، آسمان شدهاند...
هم برای همه جا دارند و هم از دسترس همه دورند!
رو گرداندم سراغ گنبد حضرت معصومه سلاماللهعلیها:
گفتم مادر، شما مادر معجزههایید!
همه کوری ها که ندیدن چشمها نیست،
از این فقر کودکانه، از این کوری دل، مگر کوری بالاتری هست؟
معجزه کن مادر برایم ... معجزه لازم شده فرزندت !
@ostad_shojae |
montazer.ir