💬 موضوع روز: «همه گپ روزها موضوع روز ندارند که»! ✍ افطاری دعوتمان کردند منزلشان! سابقه‌ی رفاقت‌‎مان، برمی‌گردد به جایی که لیله‌القدری بی‌آنکه همدیگر را بشناسیم، هر کدام جداگانه یک حقیقت مشترک را شناختیم و تصمیم‌مان برای زندگی‌مان عوض شد. • هر کدام جداگانه طلب کردیم راهی بسمتِ «یاریِ امام» که تمام حقیقت رمضان بود برایمان باز شود. • در جاهای مختلفی از جهان دعا کردیم و مسیر زندگی‌مان تغییر کرد و امروز اینجا کنار هم، مثلاً در نبردی نرم حضور داریم. می‌گویم مثلاً چون واقعاً «مثلاً» است و حقیقت هدایت و جریان‌سازی و ابزار آن در دست خداست و تو فقط با اختیار انتخاب میکنی که در این مسیر باشی نه در جای دیگری. • مهمانی نورانی و سبکی بود. از آینده‌ی جهان یک عالمه حرف زدیم آنهم اندازه فهم خودمان... و باز تجدید عهدی که گهگاهی باهم می‌کنیم اتفاق افتاد! که با تمام سختی‎‌ها و موانع، ما می‌خواهیم که بمانیم، و برای این ماندن باید زحمت بکشیم. زحمت نه در جهان بیرون، بلکه در جهان درون! ✘ چون دیگر فهمیدیم استقامتِ در این داستان، فقط به یک عامل بستگی دارد و آنهم یک جانِ پرورش یافته و قدرتمند و رهاست. • بچه‌ها که هر کدام از خاطرات رسیدنشان به این تشکیلات حرف می‌زدند. با خودم فکر می‌کردم حرف زدن ما درباره مسیر یک عشق مشترک با این وسعتِ فهم محدود اینقدر شیرین است، روزی که بفهمی انتخاب شدی برای بودن در کنارش، آنهم بی قید و شرط... حالت چگونه می‌شود؟ • موقع خداحافظی، آقای خانه رفت داخل اتاق مطالعه‌ای که سرشار از انرژی و نور بود و با یک کیف برگشت! به همه یک اسکناس صد تومانی داد! ولی به کوچکترین فرد جمع نه ... در حالیکه معمولاً از کوچکترین عضو عیدی دادن آغاز می‌شود! هر چه این عیدی ها را به تعداد بیشتری هدیه می‌داد، چشمان پسر بیشتر رنگ انتظار می‌گرفت. تا جایی که کیف پولش را بست و مکثی کرد، انگار دیگر اسکناسی نمانده باشد در کیفش! بعد با لبخند مرموزی از مشتش یک انگشتر عقیق که نام مبارک حضرت رقیه سلام‌الله علیها روی آن حکاکی شده بود درآورد، گرفت روبروی پسر! چشمانش از دیدن این انگشتر و به ویژه نام حکاکی شده روی آن که تمام عشقش بود برق می‌زد! همسرم که تمام مدت حواسش به انتظار چشمان او بود گفت: همیشه جایزه‌های خیلی خاص را می‌گذارند آخر سر و در شرایط ویژه‌تری می‌دهند، تحمل هیچ تأخیری به ضررت تمام نمی‌شود. • حرفش آنقدر حکیمانه بود که مرا در مشت خود گرفت و رها نکرد! امروز در قنوت نماز عید فطر با خودم فکر می‌کردم ؛ خدا از «خَیر َما سألکَ بِه عِبادک الصّالحون» چه قدرش را روزی هر کدام از ما می‌کند؟ • و تازه اینجا بود که فهمیدم این بالاترین خیری که بندگان خدا درخواست می‌کنند، تعبیر همان آیه از قرآن است که : «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أن الارض یرثها عبادی » بندگان وارثان زمینند و قطع کنندگان ریشه‌ی کفر و ظلم! بندگان صالح یاوران علیه‌السلام اند و جز ماندن برای امر اصلاح زمین از خدا چیزی نمی‌خواهند. همین همه‌ی طلب جانشان است. همین بالاترین تقدیر جذب شده‌ی شب قدرشان است. • نماز که تمام شد روی یک بلندی ایستادم، و جمعیتی را با لذت تماشا کردم که نقش‌آفرینان تمدن صالحانند و شاید با تأخیر این عیدی بزرگ خدا را دریافت کنند اما همان تنها عیدیِ عظیم خدا بنامشان ثبت شده که خدا بالاتر از آن ندارد که برایشان کنار بگذارد. √ خداوندا در این روز ما را از یاری‌دهندگان امامی قرار بده که تمام عالَم را برای لحظه‌ی غلبه‌ی تمام حق بر تمام تاریکی بدستان او آفریده‌ای. @ostad_shojae