گمش کند باز ... شبیه روزهای گم کرده راه! شبیه روزهایی که چشمانش در شلوغی‌های دنیا، فقط شلوغی می‌دید! فقط شلوغی می‌شنید! شبیه‌ نعشی افتاده در کنجی، که نه قلبش می‌تپید، نه فهمی از عالم داشت ... ※ شبیه کودکی که دیگر یادش رفت روزی کس و کاری داشته و ریشه‌ای که علّتِ پادشاهی او بر عالَم است...