@book44_book44
نه چراغ چشم گرگی پیر،
نه نفس های غریب کاروانی خسته و گمراه،
مانده دشت بیکران خلوت و خاموش،
زیر بارانی که ساعت هاست می بارد؛
در شب دیوانه غمگین،
که چو دشت او هم دل افسرده ای دارد.
در شب دیوانه غمگین،
مانده دشت بیکران در زیر باران، آه، ساعت هاست
همچنان می بارد این ابر سیاه ساکت دلگیر.
نه صدای پای اسب رهزنی تنها؛
نه صفیر باد ولگردی،
نه چراغ چشم گرگی پیر.
" اندوه_ #مهدی_اخوان_ثالث "
#کتاب_باز#سروش_صحت
کانال شعر خوانی و تفسیر اشعار بزرگان توسط #استاد_رشید_کاکاوندhttps://eitaa.com/joinchat/1491272148C6997c3ea69