از آخرین باری که دیده بودمش 6 سالی می گذشت. تقریبا 6 سال پیش بود که در بین بچه های دبیرستان زمزمه ی این بود که مهتاب با شوهرش تو همون دوره ی نامزدیشون اختلاف پیدا کردن و می خوان از هم جدا بشن. خیلی خوشحال بود بعد این همه سال منو می دید، بعد لحظاتی که باهم بودیم ازش پرسیدم ؛ راستی اون موقع که تازه ازدواج کرده بودی یادم میاد باشوهرت اختلاف زیادی داشتین؟ گفت راست می گی: بعد ازدواج با اون پسر ، بهم می گفت باید چادرت رو برداری و اونجوری که منم می خوام باشی ! منم بهش گفتم : من از اعتقاداتم کوتاه نمیام حتی کار به طلاق برسه!! آخرشم طلاق گرفتم و بعد یکسال یه آقایی اومد به خواستگاریم ؛ همون اول بخاطر این که مثل ازدواج قبلیم نشه بهش گفتم؛ من در زمینه اعتقاداتم کوتاه نمیام. گفت اتفاقا منم بعد تحقیق درباره شما، این قضیه ازدواج قبلیتون رو از همسایتون شنیدم بخاطر همین مصمم تر شدم که با شما ازدواج کنم. الان نزدیک 5 سالی هست که با هم ازدواج کردیم شوهرم از من مقیدتر و صاحب یه پسر و یه دختر هستم هر روز خدا رو بخاطر این نعماتی که به من داده شکر می کنم. 🍃إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (153بقره) همانا خداوند با صابران است. پرسمان اعتقادی 👇👇 🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ♨️http://eitaa.com/joinchat/2846228496C6562595520