فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشتم🌱 آمد آخر شبی به کلبه ی من دلبر نازنین سیمین تن شب تاریک من پس از عمری شد به نور جمال او روشن چشم مستش به جام من میریخت می ناب و شراب مرد افکن قد و بالاش, راستی محشر چشم شهلاش, راستی رهزن! لب لعلش کجا و رنگ عقیق؟! خط سبزش کجا و رنگ چمن؟! گفت با من : ز شهر عشقم من که از چینم و نه ملک ختن آمدم تا که خو شه ای چینم من:گدا و تو :صاحب خرمن گفتمش :من کجا و این همه لطف؟ آتش شوق را مزن دامن؟ ره خود گیرو رحم کن بر دل خون ما را مگیر بر گردن لب به دندان گزید از سر ناز کاین همه دم مزن ز لا و ز لن دم ز مدح علی بزن , که رهد جان غمگین منز چنگ محن آن علی ولی والاقدر آن امیر زمین و میر زمن آتشی از دلم زبانه کشید که نه او در میانه ماندو نه من شد بلند از سرادق ملکوت این ندای رسای شور افکن که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست