هدایت شده از نسا
سرده بعد خوابم میاد بعد سینا :نبض گرفتم دیدم نامعلوم و حسام داود :داره میاد سینا بهتره کوچ کنین تیم پزشکی شونه سینا حسام بیا حسام :باشه پارچه کشیدم رفت با داود سینا :رفتم تو کمد داود رسید :فرشاد چی شد فرشاد:داداش فرشید نخواب فرشید :سعی میکنم محمد :سعی فرشید :😁 انجام شده بدون محمد :سبحان سعید عرفان برید وسایلا بیارین محمد :داود چی شد داود :آقا محمد حسنین پیدا کردم درست نمیدونم محمد :سینا چرا نیومد داود :نمیدونم آقا محمد میاد سینا:تو کمد بودم حس کردم کاری میکنن بیسیم بستم و نگاه میکردم دستگاه وصل کرد دیدم دوباره عمل میکردن دست از مچ قطع کرد و انگشترش در آورد تو جعبه گذاشت سینا :قلبم داشت تکه تکه میشد و دیدم چیزی وصل کرد خون شره میکرد و عینک رو ور داشت تو جعبه گذاشت و چشم خواست در بیاره دید عسلی رنگ بود دست چپ هم از مچ خواست ببره دید ساعت داره هر کاری کرد نشد دکمه باز کرد نشد و رفت کار دیگه کنه🥺 دارو مختلف زد فرشید :بعد با آمبولانس بردش محمد :حسام بریم رفت طبقه دوم سینا :اومدم بیرون دیدم از در رفتن سینا: دنبالش دیدم رفت طبقه آخر در ته بعد بیسیم زدم از شاهد ۵ به شاهد 3 سریعا به طبقه آخر اتاق ته برین محمد :از فرماندهی به شاهد پنج مطمئنی کسی هست شاهد 5 بله شاهد ۳ فوری به طبقه آخر من میرم پیش مرغ عشق رفت اتاق کنار تخت حسنین دیدم شوکه شدم دیدم بمب بود نبضش گرفتم نمیزد بعد دیدم بمب‌ وصل بود نگاه میکردم عین رسول 🥺 بعد خیره به دستش بعد شاهد 3 داود امیر رفتیم با شاهد ۳ رفتیم بی حرکت بعد دستبند زد شاهد سه ::انجام شد شاهد 4 سینا :فوری جعبه ها بیار امیر علی بقیه کجان امیر علی :پایین سینا: دیدم ۱۰ دقیقه فرصت بود امیر علی با شاهد 3 برین پایین فوری برین به بقیه هم بگید امیر علی:چرا شاهد ۴ :سریع برین محمد :چی شده سینا :آقا محمد سریع به بچه ها پایین بگین برن بیرون دور شن محمد چرا سینا :بمب وصله محمد :از فرماندهی به شاهد ها همه پایین همه چشم سینا آقا محمد وسایلا امنه فرشید چی محمد امنه رفت شاهد سه متهم ها برد رفتن سینا ۴ دقیقه فوری حسنین پشتم گذاشتم 🥺 سینا :مهدیار وایسا مهدیار میثم گو مهدیار پایینه زخمی نمیتونه وایسه سینا برو پایین بزار پشتت عین من مهدیار بدو رفت سینا دو دقیقه بمب باز کردم وسط راه اههه این رو مخه باز کرد عکس انداخت حسنین پشتش بود بقیه بچه ها بیرون ساختمان ماشین ها سر کوچه و مهدیار :داداش بیا پشتم میثم :باشه رفتم پشتش رفت بیرون سینا :پله ها میومدم بعد بمب منفجر شد سینا پله ها می‌ریخت بعد موج انفجار تند بود من حسنین سمت پرتاب کرد حسنین:😴 سینا :نمیدونم موج اول بد بود پام درد میکرد گرم بود محمد :یا ابلفضل همه برین عقب بقیه :سعید:نگران بودم سینا :نمیتونستم بلند شم رو حسنین بودم مهدیار :خوردم زمین موج جوری بود رو میثم بودم رضا :اتاق عمل بودم و سینا بلند شدم یا حسین بلند شدم حسنین پشتم گذاشتم رفتم بعد مهدیار :بلند شدم و میثم پشتم گذاشتم رفتیم سمت خروجی و رسیدم سینا :درد تحمل کردم گرم بود اومدیم بیرون حامد :سینا :حامد بعد حسنین گذاشتم رو پا حامد سرش بعد مهدیار: میثم داداش خوبی میثم :خوبم سر گیجه دارم سینا :جون نمونده بود درد یه طرف محمد:سینا خوبی🥺 سینا :تموم شد بلخره حامد من سعی کردم که حسنین چیزی نشه خودم روش بودم حسنین زیر من بعد آمبولانس اومد معاینه میکرد خواست پارچه بکشه سینا : وایسا رفتم نبظ گرفتم دیدم که ضعف میزنه بعد درد داشتم رفتم تو بعد میثم برد بیمارستان بعد سینا برد تو بعد عمل کرد دید بعد عرفان :اومد بیرون خون او مثبت حامد جعبه آبی ها کو حامد: بیا عرفان برد تو بعد خون وصل کرد هوشیاری پایینه🥺 و جعبه باز کردم دستش با آتل وصل کردم و بردم آی سیو و اومدم همراه حسنین حلو حامد :چی شد سینا :هوشیاری کمه و دارو مختلف زده حامد چی سینا آره و بهوش اومد باید معدش شستشو بدیم نشست آخ عرفان :شروع کرد زخم هاش بست رضا اومد همراه فرشید حسنی فرشاد برادرشم بگید رضا :چی بگم شهید شد فرشاد چی رفت و داداش بیدار شو فرشید :بعد اومد رضا :ریه ش بد تر بود گلوله هم رو قلب بود وسط عمل نبضش میره فرشاد چرا آخه حکمت چیه اومد حامد چی شده فرشاد:حامد فرشید به آرزوش رسید حامد :🥺 بعد رضا خب همراه میثم مهدیار: چی شد داداشم رضا :دارو مختلف مصرف کرده و که همین مهدیار تو فکر حامد گفت مهدیار شوکه زمین نگه میکرد سینا :بهوش اومدم آخ نشستم حامد خوبی سینا :خوبم حامد چی شد حامد :گفت که پات پیچ خورده بود انفجار اونجوری کرد و دستت هم خوبه باید بمونه سینا عجب فرشید چی حامد چرا مشکی پوشیدی حامد :سینا فرشید رفت شهید شد سینا چی میگی حامد رضا کو اصلا حامد رضا اومد سینا خوبی سینا :رضا چی شده فرشید چی شده چرا حامد حسام سیاه پوشیدن.