قنبر غلام امیرالمومنین مولانا علی علیهالسلام نیز نقل کرده است: علی علیهالسلام در شبی از شبها عبورش به خانه زنی بینوا افتاد که کودکان خردسالش از گرسنگی گریان بودند و خواب به چشمانشان نمیآمد. این منظره تأثرانگیز، قلب مهربان و آکنده از محبت آن جناب را عمیقاً لرزاند؛ چراکه آن زن برای خاموش نمودن کودکانش و مشغول نمودن آنها و به خواب کردنشان، دیگی که جز آب، چیزی در آن نبود، بر اجاق نهاده بود و آنها را بدینوسیله تسلّی میداد که پس از لحظاتی چند، غذایشان آماده خواهد شد.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بااطلاع از وضع رقتبار آن گرسنگانِ بیپناه، به همراه قنبر خدمتگزار خاص خود، مقداری خرما، روغن و نان در همیانی گذاشته و به دوش کشید و به سمت منزل آن زن به راه افتاد. قنبر عرض کرد: آقایم! این کار را به من واگذارید! فرمود: نه من اولی ترم به حمل غذای بینوایانِ تهیدست. همینکه به در خانه آنها رسید، از آن زن اجازه خواست. زن اجازه ورود داد و در را گشود. حضرت علی علیهالسلام شخصاً متصدی سازماندهی غذا گردید و مقداری برنج، روغن و آب را در دیگ ریخت و زمانی نهچندان طولانی در انتظار آماده شدنِ غذا گذرانید. پس از حاضر شدن غذا، کودکان را برای صرف غذا فراخواند. کودکان با خوشحالی به خوردن غذا مشغول گردیدند. پس از صرف غذا، برای سرگرمی و شادمانیِ بیشتر آنان، درحالیکه کودکان را دور خویش جمع کرده بود، در صحن منزل صدای گوسفند از خود درمیآورد و دور میزد و آنها را میخنداند.
قنبر که این منظره را به چشم خود دید، عرض کرد: مولای من، در این شب حالت غیر منتظرهای از شما دیدم که از علت آن آگاه نشدم و آن این بود که چرا مانند گوسفند بع بع میکردید، درحالیکه برایم روشن بود که چرا شخصاً غذا را به شانه میکشیدی؛ زیرا آن برای تقرّب به خدا و تحصیل ثواب است.
امام علی علیهالسلام فرمود: زمانی که به خانه این زن وارد شدم، کودکانش از گرسنگی گریان بودند. خواستم در حال خارج شدن، علاوه بر تناول طعام، آنها را خرسند و شادمان نمایم و راهی برای این عمل خداپسندانه، جز با این وسیله ندیدم؛ ازاینرو با این حالت آنان را خوشحال کردم.
علامه حلى،
کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین علیهالسلام -
تهران، چاپ: اول، 1411 ق، ص ١١٥.