لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
👆 ✨🍀✨🍀 👇 عامل اصلی حال خرابم به نظر خودم اینه ۱۶ سالم بود به یه آقایی علاقمند شدم، ولی غرورم اجازه نداد که بهش بگم به کسی هم نگفتم ولی‌ علاقمندی شدید نبود، گفتم به مرور زمان فراموش میکنم، فراموش هم کردم چند وقت بعد یک نفر واسطه شده بود که بیاد خواستگار چند بار بهش جواب منفی دادم به دلیل اینکه سنم کم بود ولی باز هم بیخیال نشد آخر از مادرش ۲۰ روز زمان خواستم تا امتحانام تموم بشه ،فکر کردم که همه چی تموم شده و حتما باهاش ازدواج میکنم. ولی طی ۲۰ روز چشمش کسی دیگه رو گرفت و مادرش زنگ زد و گفت دخترتون سنش کمه و نمیشه... به مدت دو سال سر این قضیه داغون ولی سعی کردم فراموش کنم. ۱۸ سالم که شد تصمیم گرفتم دیگه خواستگارهارو رد نکنم ولی از ۱۸ سالگی همه خواستگاری ها با معرفی بود هر کدوم منو دیدن دیگه نخواستن،ظاهرا چهره ام مشکل داشت. دیگه حالم از خودم به هم میخوره. دست خودم نیست نمیتونم بیخیال بشم ک ازدواج نکنم. دلم یه همدم میخواد. هر وقت هم میخوام با مادرم درد و دل کنم دعوامون میشه. میگه حوصله ندارم. اتاق مشاوره مجازی | 👇 https://eitaa.com/joinchat/3026387645C9952384cd0