من آن غریب، که تبعیدی‌ام به پیرهنم به جای دیگری از من گریخته وطنم.. و اشک ترجمه‌ی بُهتِ من زمان وداع که در مقابل تو آب می‌رود سخنم! ببین که حاصل پروانه‌وار رفتن توست اگر که شمعم و سرگرم بی‌تو سوختنم تویی همان‌که به آغوش غیر، تن داده‌ست منم که با غم تو در مصاف تن به تنم نصیبم از تو همین کوه حسرت است که من اگرچه تیشه ندارم، همیشه کوه‌کنم!