🔴گلوله ی مزدوران شاهنشاهی که دو خواهر ۲ و ۱۰ ساله را غرق خون کرد😢😢😢
🔹طوبی یزدانخواه کناری 23 شهریور 1347 در خانوادهای مذهبی متولد شد. وی تحصیلاتش را تا پایه سوم ابتدایی در دبستان بهشت گذراند و پایه چهارم ابتدایی به دبستانی در فریدونکار رفت که با شهادتش، تحصیل در پایه چهارم ابتدایی ناتمام ماند. طوبی فرزند پنجم خانواده بود و خواهری کوچکتر به نام خدیجه داشت که همیشه او را بر دوشش میگرفت و درس میخواند.
🔹 در روز نهم آذر 57 طوبی در یک تظاهرات مورد اصابت گلوله سربازان رژیم شاهنشاهی از پشت قرار گرفت و با خدیجه 3 ساله که به پشتش بسته بود، به مقام رفیع شهادت نائل شد.
🔹«شهربانو ثمنی» مادر شهیده «طوبی یزدانخواه» میگوید: چند ماهی به عید نوروز مانده بود که پدر طوبی برایش کفشهای قرمز رنگی خرید. طوبی برای چند روز آن کفشها را در مدرسه به پا کرد اما یک روز دیدم وقتی از مدرسه برگشت با یک دستمال کفشهای نو خود را تمیز کرد و در جعبه گذاشت. از طوبی پرسیدم «چرا این کار را کردی؟» طوبی گفت «بابا پول زیادی ندارد، من این کفشها را نگه میدارم تا عید آنها را به پا کنم».
🔹«کبری یزدانخواه»، خواهر شهیده طوبی یزدانخواه: آن زمان درآمد خانواده ما کم بود. هنگام شب مادرم به هر کدام از بچهها 2 تا گردو و به اندازه یک کف دست نان میداد تا بخوریم. طوبی یکی از آن گردوها را با کمی نان میخورد و بقیه را لای یک روزنامه میپیچید و داخل کیفش میگذاشت و میگفت «شاید فردا برای صبحانه نان نداشته باشیم. آن وقت این صبحانه من میشود». گاهی اوقات برادرانم موقع شام منزل نبودند و وقتی میآمدند غذا به آنها نمیرسید. طوبی همیشه غذای صبحش را به برادرانمان میداد و وقتی میپرسیدیم «پس خودت فردا چه میخوری؟» میگفت«خدا روزی ما را میرساند».
🔹مادر شهید نقل میکند: در آن زمان برای تشییع جنازه عمومی اجازهای به ما ندادند. به همین دلیل بدون مراسم، طوبی و خدیجه را تشییع کردیم و با مشکلات فراوان آنها را در حیاط مسجد امام سجاد (علیه السلام) به خاک سپردیم. از سویی سربازی که طوبی و خدیجه را به شهادت رسانده بود، قصد فرار داشت که مردم جلوی او را گرفتند. او در اعترافات خود ادعا میکرد طوبی و خدیجه را نکشته است و بچهها از ترس سکته کردند. بعد از حرفهای این سرباز، در روز سوم شهادت بچهها، پزشکی آمد تا بعد از نبش قبر مشخص کند که آنها بر اثر اصابت تیر به شهادت رسیدهاند یا سکته کردهاند. طوبی را که از قبر بیرون آوردند، دیدند که تیر خورده است ولی تیر در بدنش نبود، در همان لحظه پدرش وضو گرفت تا نماز شکر بخواند. خدیجه را هم که از قبر بیرون آورند دیدند تیر در قلب خدیجه است.
چند ماه بعد، برخی آشنایان از پدرشان پرسیدند که چرا آن زمان نماز شکر خواند و او پاسخ داد «زیرا بچههایم نزدیکم هستند و جنازه آنها را به جای دیگری نبردند و به خاطر اینکه ادعای آن سرباز راجع به ترسیدن بچهها غلط از آب درآمد پس باید خدا را شکر میکردم»
آری این سند جنایات رژیمی است که به دروغ بازمانده های آن در حال تطهیر وبزک کردن آن هستند! شهدا سند غیر قابل انکاری است که نمی توان آنان را به فراموشی سپرد!
روحشان شاد و یادشان گرامیباد🌹🌹
#پهلوی_بدون_روتوش
🆔
@saeer_ir