میلسپو در کتاب ۱۹۴۶ خود [آمریکائیان در ایران] گوشه‌هایی از حکومت وحشت رضا شاه را شرح می‌دهد. او می‌نویسد که رضا شاه «هزاران نفر را حبس کرده و صدها نفر را کشته بود، و بعضی‌ها را با دست‌های خودش به قتل رسانده بود. » در نتیجه این حکومت وحشت، «بر دل مردم ترس افتاده بود. به هیچکس نمی شد اعتماد کرد؛ و احدی جرأت اعتراض یا انتقاد نداشت.... شواهد فراوان و متأسفانه مجاب کننده ای نیز نشان می‌داد که وحشت افکنی‌های [شاه] روان مردم محجوب و زودرنج [ایران] را آشفته کرده و تعادل روحی شان را بر هم زده بود. علاوه بر این، او چنان روحیه خشونت آمیزی از خود نشان می‌داد که تأثیرات شومی در دامن زدن به خُلق و خوی ناپایدار مردم، از هم گسیختگی کشور، و نابسامانی و ضعف حکومت گذاشت. » [۱] ---------- [۱]: میلسپو توحش رضاشاه را به طور خلاصه اینگونه توصیف می‌کند: «توسل به ارعاب بخشی از خُلق و خوی رضاشاه بود. وقتی هنوز آنقدر نزدیک بودم که بتوانم شاهد وقایع باشم، برخی موارد وحشیگری او توجهم را جلب کرد؛ ولی پس از اولین سال حکومتش، ارعاب شدت گرفت. البته ظاهراً او هیچگاه دست به پاکسازی عمومی نزد، ولی می‌گویند یک بار قتل عام بزرگی کرد. وقتی به ایران بازگشتم، اطلاع یافتم که هزاران نفر را زندانی کرده و صدها نفر را کشته است، که از میان گروه دوم چند نفر را با دستان خودش به قتل رسانده بود. اطلاع یافتم که شخصیت‌های برجسته ای را به زندان انداخته است؛ مثلاً فیروز، وزیر سابق مالیه؛ تیمورتاش، که روزی وزیر دربار و محرم راز او بود؛ و سرداراسعد، یکی از رؤسای ایل بختیاری که سابقاً وزیر جنگش بود. داور نیز که یک مقام بسیار قابل و توانمند بود، خودکشی کرد. کیخسرو شاهرخ، نماینده زردشتی، و یک تاجر معتبر و محترم، و دوست سابق هیأت نمایندگی آمریکا، با آمپول هوا به قتل رسید. حرمت مذهبی و یا اماکن مقدسه مذهبی نیز مانعی بر سر راه این حاکم مستبد نبود. او حرمتی برای بقاع متبرکه قائل نبود و روحانیون را نیز به قتل می‌رساند.... ترس بر جان مردم افتاده بود. به هیچ کس نمی شد اعتماد کرد؛ احدی جرأت اعتراض یا انتقاد نداشت. بجز همان اوایل که چند نفری جرأت سوء قصد به جان شاه را کرده بودند دیگر کسی جرأت آن را پیدا نکرد. می‌گویند که خودش معتقد بود خداوند به او عمر درازی داده است. » میلسپو، آمریکایی‌ها در ایران، صص ۸۲-۳۷. 🆔 @pahlavi1357