✅ وقتی مرحوم صاحب معالم این کار را شروع کرد، «منتقی الجمان» را نوشت. متأسفانه بعد از ایشان، این کار به این ظرافت و به این لطافت پیگیری نشد، تا اینکه مرحوم بروجردی دوباره این کار را شروع کرد. درست است که مرحوم فیض در وافی هم به اختلاف متون پرداختهاند، اما اولاً وافی فقط به کتب اربعه پرداخته است؛ ثانیاً هم بیشتر اختلافهای ملموس را آورده. غیر از ایشان باز هم مرحوم صاحب وسائل که حدود قرن ۱۱ میزیسته، به این امر اهتمام کرده، اما خیلی کم. شاید حدود بیست درصد اختلاف را آورده و هشتاد درصد و یا بیشتر را رها کرده است؛ اما با این حال، کتاب وسائل در فقه ما شده اصل.
♦️ همین مباحثات طولانی نجف که عرض کردیم، غالباً بر این اساس نبود که بیایند اولاً ببینند متن، شواهد تاریخی و … آن چیست؟ لذا ممکن بود چند ساعت و یا یک عمر بحثی کنند که ریشههای آن خشک است.
مرحوم شیخ الشریعهها، در زمان خودشان این راه را طی کردند؛ ولی اینها پیگیری نشد.
👈 مثلاً «من حاز ملک» را فقهای ما آوردهاند و میگویند روایت نبوی است در حالی که سنیها این روایت را نیاوردهاند. این روایت در فقه آمده است. من در کتاب سنهوری دیدم که گفته: این قاعده در ماده قانون رم قدیم بوده یعنی قبل از اسلام. اگر این گفته ثابت باشد، یعنی یک مطلب عرفی است و جزء عرفیات و سیره عقلا است. اگر بعد از اسلام هم پیغمبر نفرموده باشند، به همان ارتکاز عرفی اتکا میکنیم البته نه از این جهت که ماده قانونی رم قدیم بوده است، بلکه به عنوان ارتکاز عرفی. فقهای اسلام بحث کردند که آیا این سند دارد یا ندارد و چون سند ندارد، نمیتوانند قبول کنند. اما طبق این فرضیه، این قاعده قبل از اسلام یک ماده قانونی یا یک فطرت بشری بوده و این، بالاتر از سند است. تا حالا تمام همت این بود که آیا این سند دارد یا ندارد؟ اما اگر این حرف درست باشد، میشود یکی از مواد قانونی رم قدیم که به عنوان ارتکاز عقلا جا افتاده است. البته این تعبیر ایشان در این زمینه زیاد روشن نیست. به هر حال مطلب این است که شما اینقدر دنبال سند نیفتید ممکن است سند نداشته باشد اما در فقه واقعیت داشته باشد و در فقه تأثیر بگذارد. در اینجا شما عنصر تاریخی را در نظر گرفتید.
🔹مسئله تاریخی، یعنی به جای اینکه در تجریدیات و انتزاعیات صرف فکر کنیم، بیاییم از واقعیتهای خارجی شروع کنیم؛ حال این واقعیات خارجی، یک مرحلهاش، تاریخی است؛ این جنبه تاریخی میتواند به لحاظهای مختلف، حتی در علومی که الآن نزد ما جنبه عقلی دارد مانند «اصول»، تأثیرگذار باشد. بحثهای تاریخی میتوانند زاویهها و ریشههای یک بحث و نقطه تأثیر آن بحث در کل تفکر دینی را روشن کند، میتواند چگونگی شکلگیری معارف دینی را روشن کند. در نتیجهای که میخواهیم در نهایت بگیریم کاملاً مؤثر است؛ و این راهی جز بررسی تاریخی ندارد.
نگرش تاریخی، نه فقط در فقه و اصول، حتی در شکلگیری روایات غیر از آنها هم دخالت دارد.
👈مثلاً روایات طبّی که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است را اگر ما با خصایص تاریخی و جغرافیایی در نظر بگیریم، با روایات «طب الرضا» و یا عسکریین علیهماالسلام که در سامرا بودند، متفاوت است؛ چرا که مدینه و مکه گیاهان دارویی کمی دارند؛ مکه وادی غیر ذی زرع است و طبیعتاً اقتضا میکند که داروهای گیاهی زمان رسول خدا بسیار محدود بوده باشد. باید محیط صدور روایت را در نظر بگیریم.