فهم تاریخی روایات و تحول استنباط از دیدگاه آیت الله سید احمد مددی (قسمت دوم: آغاز دانش‌های فقهی) ♦️آغاز فقه: در بخش فقه و اصول، ما باید نکات بسیار مهم‌تری را در نظر بگیریم، در این بخش به طور کلی ما باید بدانیم که اولین معارف دینی که در میان مسلمان‌ها در حوزه معارف در دنیای اسلام مطرح شد، حتی مقدم بر حدیث، بحث فقه و تفریعات فقهی است که معظم آن هم در بین فقهای مدینه بوده و حدود نسال‌های هفتاد و هشتاد شروع شده است. در همین زمان‌ها بحث‌های فقهی شروع می‌شود و فقه تدوین می‌شود. در مدینه آغاز می‌شود و بعدها به کوفه می‌رسد و مکتب کوفه تشکیل می‌شود که یک مکتب بسیار غنی است. یعنی‌ تولید علم ما در بخشی که مربوط به منقول می‌شود از سال هشتاد شروع می‌شود و تا سال صد و پنجاه ادامه دارد. چیزی در حدود نود درصد تولید علم ما در این فاصله زمانی بوده است. ♦️آغاز رجال و اصول‌فقه: از سال‌های ۱۶۰ تا ۱۸۰ بحث‌های رجالی شروع شد که به تدوین علم رجال منتهی شد. از حدود سال‌۱۸۰، بحث اصول شروع شد. این رساله‌ «الام» شافعی که در حدود سال ‌۱۹۰ نوشته شده، اولین کتاب موجود در نزد ما از اصول است. بیشتر بحث این کتاب در مورد خبر واحد و خبر مرسل است؛ نه این اصولی که ما الآن داریم. پس می‌بینید که علم اصول از فقه گرفته شده است. وقتی این فلسفه وجودی اصول و تاریخ و خصوصیات آن روشن شد، خیلی راحت می‌توانیم در مسائل اصولی پیش رویم. صرف نظر از رساله شافعی، از همان اوایل تولد علم اصول، عمدتاً بحث‌های اصولی که پیرامون بحث حجت بود به دو شاخه اساسی تقسیم شد: من نام شاخه اول را «حجت ثبوتی» یا «مصادر تشریعی» گذاشتم که مثلاً آیا قیاس حجت است یا نه؟ اجماع حجت است یا نه؟ حجیت کتاب و سنت که اتفاقی بود. حال حقیقت کتاب و مقدارش، حقیقت و وضع سنت و… تدریجاً بحث شد. اضافه بر کتاب و سنت، اهل سنت اجماع را به عنوان یک دلیل بلکه به عنوان یک مصدر تشریع حساب کردند مانند کتاب و سنت. طرح اجماع در میان اهل سنت به عنوان یکی از مصادر است. قیاس را هم اهل سنت به این عنوان بیان کرده‌اند. این سری از بحث‌‌های اصولی در حقیقت از زمان صحابه و از زمان خلیفه دوم شروع شد، نه در زمان تدوین اصول یعنی در سال ۱۷۰ هجری. تاریخ آن هم بسیار واضح است. در آن زمان، مسئولین حکومت، بر این اعتقاد بودند که ما مطالبی داریم که نه در قرآن است و نه در سنت. سؤال اساسی این بود که در مطالب و موضوعاتی که در زمان پیامبر نبوده و ما الآن به آن مبتلا شده‌ایم چه کنیم؟ 👈اولین کار را در این زمینه عمر انجام داد و یک مجمع تشخیص و مشورت تشکیل داد که حدود سی نفر در آن بودند و با آن‌ها مشورت می‌کرد و آن‌ها توافق می‌کردند و نتیجه را با عنوان اجماع مطرح می‌کردند؛ ریشه‌های اجماع به این مجمع مشورتی برمی‌گردد؛ نه به اجماع سقیفه. گاهی هم خودش «رأی» داشت. البته «رأی» را ابوبکر شروع کرده بود. ابوبکر مرد سالخورده‌ای بود و دوران حکومتش دو سال و اندی بود، عمر که تقریباً ده سال قدرت داشت و در این مدت به خاطر فتوحات، مسائل جدیدی پیش می‌آمد، می‌گفت رأی من در مورد موضوعات جدید این است، این در قرن اول بوده است. 👈در اوایل قرن دوم «ربیعه»، فقیه مردم مدینه هم «رأی» می‌گفت. لذا نام او را «ربیعه الرأی» گذاشتند و بعدها که «رأی» به کوفه آمد اسمش شد «قیاس». 🔹خلاصه اینکه یک قسم مباحث پیرامون حجت از زمان صحابه شروع شده است، باید ببینیم چرا شروع شد؟ زیر بنایش چه بود؟ تفکراتش چه بود؟ طرح‌ها‌ی صحابه برای حل آن مشکل چه بود؟ از طرف دیگر در این مسائل دو موضع‌گیری شد. عمر می‌گفت به رأی و اجماع برگردیم اما علی بن ابیطالب(ع) می‌گفت به قرآن و سنت برگردیم. این دو موضع‌گیری در میان فرق اسلامی تا امروز مانده است. و مهم اینکه این مباحث اصولی مطرح در بین صحابه، جزء مسائل و «شاخصه‌ها‌ی مذهب» ماست. بر خلاف شاخه دوم مباحث حجت، که در سال صد و هفتاد مطرح شد که مثلاً «صیغه افعل ظهور در وجوب دارد یا نه؟»، «خبر واحد حجت است یا نه؟». ♦️تدوین سنن آن زمان، یک خط فکری مطرح بود و آن خط فکری لوازمی داشته که یکی از آن‌ها «حسبنا کتاب الله» است. بحث «تدوین سنن» در زمان عمر مطرح شد و با همان مجمع مطرح کرد و تصمیم گرفت که نوشته نشود. نوشتن مراد نبود؛ تدوین بود. بعضی از شیعه‌ها بد فهمیدند حتی سنی‌ها هم بد فهمیدند.