┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🏞
#عکس_نوشت
💢 بنازم به بزم محبّت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
✳️ کنیزی از باغ سید الشهدا علیه السّلام گلی چید و آورد به حضرت داد.
غرض او این بود که بگوید: ممنون هستم که اجازه دادی من که چیزی ندارم تو را دوست داشته باشم. یک گل به حضرت هدیه کرد. ارباب ما فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم، باغ را هم به تو بخشیدم. [1]
🔸 حسین جان ما امشب نیامدیم از شما باغ بخواهیم، بهشت هم نمیخواهیم از تو، «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكَ» ما میخواهیم با تو باشیم.
📜 ۱- نثر الدرّ ، جلد ۱ ، صفحه ۳۳۵