📌یک هفته آزادنویسی
پیش از این آزادنویسی را قبول نداشتم. با خودم فکر میکردم که نوشتن از این در و آن در چه فایدهای دارد؟ باید بلد باشی از موضوعی خاص بنویسی. اما وقتی هفتۀ پیش در وبینار نویسندهساز، استاد کلانتری پازل نویسندگی را معرفی کرد که یکی از قطعاتش آزادنویسی بود، تصمیم گرفتم دل را به دریا بزنم و امتحانش کنم.
به مدت یک هفته، هر روز حداقل هزار کلمه آزادنویسی کردم. قبل از اینکه شروع کنم، هزار کلمه خیلی زیاد به نظر میرسید. من سوژۀ خاصی برای نوشتن چند خط هم نداشتم چه برسد به هزار کلمه! اما با وجود این تردیدها، شروع کردم و حالا این یادداشت را بعد از یک هفته و تقریباً هفت هزار کلمه آزادنویسی، منتشر میکنم. هر روز که میگذشت، متوجه تغییراتی شدم و آنها را ثبت کردم تا در این یادداشت منتشر کنم.
روز اول: آزادنویسی را با جملۀ «نمیدانم از چه بنویسم» شروع کردم. بعد از دو سه جمله، افکارم خود به خود روی کاغذ سرازیر شدند. هزار کلمه خیلی زودتر از چیزی که انتظار داشتم تمام شد و در پایان، به شدت احساس سبکی کردم. دیگر خبری از آن افکار مزاحم نبود.
روز دوم: اولش فکر کردم حالا که دیروز همۀ افکارم را نوشتم، امروز چیزی برای گفتن نخواهم داشت. به شکل عجیبی همه چیز به صورت خودکار پیش رفت. افکار و ایدههای جدیدی را از ناکجا آباد یافتم و ثبت کردم. ایدۀ این یادداشت، همینجا به ذهنم رسید.
روز سوم: آزادنویسی را با غر زدن شروع کردم که باعث یک جرقه شد و از همان، به یک پست برای کانالم رسیدم. مثل اینکه وقتی آزادانه از همۀ اتفاقات اطرافت بنویسی، فرصتی به تو دست میدهد تا دربارۀ هر کدام عمیقتر تأمل کنی. همین باعث میشود تا سوژههای اطرافت را بیابی و دیگر دچار کمبود ایده نشوی.
روز چهارم: در طی این آزادنویسی راه حل یک مشکلی را یافتم که مدتها ذهنم را درگیر کرده بود. بعد از آن در تمرینات نویسندگیام، احساس کردم که نوشتن از همه لحاظ راحتتر و روانتر شده. پس وقتی این مهارت را پیدا کنی که بدون موضوع بنویسی، نوشتن تمرینات با موضوع خاص هم راحتتر میشود. مثل اینکه در تمام این مدت درمان مشکلاتم آزادنویسی بود و نمیدانستم.
روز پنجم: داشتم دربارۀ ایده نداشتن برای پروژۀ کلاسیام غر میزدم که ایده را به دست آوردم.
روز ششم: روز سخت و شلوغی بود. با آزادنویسی به افکار آشفتهام نظم دادم و بعد از آن با ذهنی باز سراغ تمرینات نوشتنم رفتم.
روز هفتم: خبر نداشتم که آزادنویسی میتواند اعتیادآور هم باشد. در طی روز منتظر فرصتی مناسب بودم که بنویسم اما شرایطش پیش نیامد و در نهایت وقتی که در مطب چشمپزشکی منتظر نوبت بودم، هزار کلمه را در موبایلم نوشتم. عینک هم نزده بودم و مطمئنم که چشمپزشک این کارم را تایید نمیکند. اما نتیجۀ خوبی گرفتم. در پایان روز، بخشی از آزادنویسیام را در کانال منتشر کردم.
آیا به آزادنویسی ایمان آوردم؟ صد البته.
آیا به آن پایبند خواهم ماند؟ زین پس هر فاجعهای هم رخ بدهد، من هزار کلمه را خواهم نوشت.
✍️
هستی شکری| کاتوره
https://t.me/hastinote
@paknewis