أعیشُ‌ هُنا، بَعید عَن‌ کَربلاء بین‌ اشیاء‌ محطَمة‌ قلبي‌ واحدُ مِن‌ بینها . . اینجا زندگی میکنم، به دور از کربلا؛ لابلایِ این خرتُ پرت‌هایِ شکسته یکیشان هم قلبـم(: