📚
#داستانک
گنج رنج
برگ برگ تقویم را که ورق میزنی، بعضی از روزها یادآور خاطرات تلخی هستند که دیگر تاریخ، توان دوباره دیدن و شنیدن از آنها را ندارد، درست مثل روز پنجِ پنج.
کسی چه میدانست قرار است این ارقام لاکچری دنیای امروز، این بار حکایت درد و رنج یک شهر را بیان کنند.
نه یک روز، نه یک واقعه؛ بلکه سه روز و سه واقعه در پنجِ پنج از مردمان دیاری که جانانه پای آرمانشان ایستادند تا امروز این قلم، آزاد و به دور از دغدغه، بزرگی و ایثارشان را به رخ بکشد.
کسی چه میدانست پنجِ پنج ۶۱ در تاریخ ما به یادگار میماند. عملیات رمضان، یادآور لبهای تشنه فرزندان این سرزمین و تداعی لبهای تشنه سالار شهیدان است. یادآور جنگ نابرابر انسان در مقابل تجهیزات انسان ساز.
گویی قرار بود ۱۸۷ لالهی به خون غلطیده شهرم در کنار شهدای این عملیات نامشان به یادگار بماند.
آری، شهرِ من صبور بود وقتی که پیکر پاکشان را آوردند، اما خبری از ۷۲ نفرشان نبود.
۷۲ تن که قرار بود همچون مادرشان زهرا سلاماللهعلیها گمنام بمانند.
مردم شهرم ۷۲ قبر خالی را با ۷۲ دسته گل آراستند، قبرهایی که به جای فرزندانشان از لالههای پَرپَر، پُر شد.
اما تقدیر دعای مادر شهیدی را شنید که از خدا میخواست فقط یک بار دیگر پیکر فرزندش را به آغوش بکشد یا دلخوش به تکه پیراهنی باشد.
ده ها سال، مادران چشم انتظار ماندند تا دعایشان اجابت شد. گویی با تدفین پیکرهای تفحص شده فرزندانشان در قبرهای خالی به آرامش ابدی رسیدند.
اما بودند مادرانی که سهمشان از این جنگ فقط چشم انتظاری بود؛ ولی صبورانه و عاشقانه در دل گرو آرمانهایشان دادند بدون شکایتی.
اما حماسه بعدی در پنجِ پنج ۶۵ رقم خورد.
این بار مردمان ما آسوده خاطر در پَس امنیت رزمندگانِ جبهه روزها را سپری میکردند، شاید به خیال خودشان جنگ فقط مختص جبههها بود.
اما دشمن ثابت کرد میشود با بی رحمی تمام جنگ را به شهرها کشاند، به قیمت نابودی زنان و کودکان این سرزمین.
باز پنجِ پنج و بمباران پنج کارخانهِ شهرِ اراک.
باز امتحانی دیگر برای دیار آفتاب. گویی شهر را جوی خون فرا گرفته بود.
شاید رئیس بیمارستان حق داشت که وقتی انبوه پیکر شهدا و مجروحان را دید درمانده با خود تکرار کرد: « در تمام دوران خدمتم این همه مجروح و شهید یکجا ندیده بودم.»
چه گذشت در آن روز بر مردمان این سرزمین؟
چه گذشت بر ۸۷ خانواده اراکی که عزیزانشان بیگناه مورد حمله هواپیماهای جنگیِ دشمن قرار گرفته بودند؟
تاریخ یک بار دیگر تکرار شد و این بار هم مردم شهرم پیکرهای تکهِ تکه شده عزیزانش را تشییع کردند.
اما هنوز هم تاریخ از شجاعت کارگران کارخانهها به خود میبالد که حتی یکروز، کارخانهها را تعطیل نکردند. فردای همان روز در صبحگاه حاضر شدند و زنگ تمام کارخانهها به صدا درآمد.
اما حماسه دیگر و پنجِ پنج ۶۷، زمانی رخ داد که مردم خیال میکردند بعد از امضای قطعنامه و نوشیدن جام زهر، جنگ به پایان رسیده است.
منافقین با هدف تصاحب این سرزمین به خاک کشورمان حمله کردند، اما با رشادت سردارانی چون شهید صیاد شیرازی و سردارِ شهرمان عبدالله خسروی این عملیات در کمینگاه الهی با شکست منافقین به پایان رسید.
این بار هم ۴۲ لاله پَرپَر شدند و بر دوش مردمان دیار آفتاب تشییع شدند.
آری! این چنین روز پنجِ پنج، روز مقاومت شهر اراک نامیده شد.
✍اعظم چهرقانی
🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱
پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵
پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷
روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـےها
https://eitaa.com/panj_panj