دوباره پرسیدم:
_ببخشید آقای... پس میخواید چکار کنید؟!
لبش رو به دندون گرفت و چشمهای خمارش خمارتر شد:
+الان وقتِ کمین کردنه خانوم... بالاخره خودشو نشون میده...
_پس اگر گرفتیدش از طرف من یه دل سیر کتکش بزنید! به تقاس اون همه
#شکنجه!...
نگاهش پر از غضب بود:
+اگه نمیگفتیدم قصد من همین بود
تا گردنشو نشکنم تحویلش نمیدم!...
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#رمان امنیتی ضد جاسوسی
#برای اولین بار
#عاشقانه 😍