امام مهربان خیال می‌کنی اباصلت‌ها عینِ نستعین نمازشان را از کجای گلو ادا کرده‌اند که این‌گونه عاقبت‌بخیر شدند و در لحظات آخرِ امام، اورا در آغوش کشیدند؟ نه، به‌ادای عین و قاف و حاء نیست! آیینه‌ی دلت که صاف باشد امام را در دلت می‌بینی و هر روز در آغوشش می‌کشی! مگر نشنیده‌ای که در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس، بازار خود فروشی از آن‌ سوی دیگر است؟ این را نشنیده بودی؟ تورا نمی‌دانم ولی من دلتنگ حج که می‌شوم، می‌روم و دلم را به تاروپود فرش‌هایِ قرمزِ حرم امام‌مهربان گره می‌زنم و جان‌ِکویرم را با شطِّ‌شرابِ سقاخانه شست‌وشو داده و بالای سر حضرت دو رکعت نماز آرامش می‌خوانم! نمازی که من‌را تا آسمان هشتم می‌برد و دیگر اهدنا نمی‌خواهد! گدا دیگر چه می‌خواهد از سلطان؟ نماز را تمام کرده و خود را در میان صحن‌ها گم می‌کنم. از انقلاب به‌ آزادی و از آزادی به گوهرشاد می‌روم. ساعت که به‌وقت عاشقی نزدیک می‌شود گوشِ جان را به سازوچنگِ نقاره‌خانه می‌سپارم تا چند صباحی وجودم از تصنیفِ سرّالله پر بشود! به‌یاد اربعین در صف چایخانه‌ی حضرت به‌انتظار می‌ایستم‌. به‌من از قهوه‌های ترک و نسکافه‌ها حرفی نزنید، منی که مطمئنم چایی که در اینجا در استکان کمرباریک سر می‌‌کشم خود خدا دم گذاشته است! آری اینجا مشهد مقدس است‌. اینجا همه‌چیزش فرق می‌کند، حتی فرش‌های قرمزش! من اصالتم را پای این فرش‌های قرمز می‌دهم! اصالتی که از کودکی آنقدر روی آنها دویده و گم‌ شده‌ام که تاروپود وجودم جزئی از تارهایشان شده است. اینجا کاه بیاوری کوه می‌کنند. رود بیاوری دریا می‌کنند. اینجا اگر گدا باشی شاه‌ت می‌کنند. کلاغ هم که باشی در بین کبوترها برایت جا خالی می‌کنند. اینجا زهر را زهیر می‌کنند. اینجا گبر را بُرِیر می‌کنند. فقط اینجا عاقبتت را ختم بخیر می‌کنند. مبادا کاسه‌ی گدایی‌ات را پیش غریبه‌ها دراز کنی، مبادا سفره‌ی دلت را بین نامحرم‌ها باز کنی، اینجا خودت را که بشکنی همه‌چیز حل می‌شود. دل شکسته‌‌ات‌ اینجا گران‌ترین جنس روز است که عیارش را فقط امامِ‌مهربان می‌داند. تکّه‌های دلِ شکسته‌ات را بریز روی فرش‌های قرمز و ببین چگونه قالیچه‌ی سلیمان می‌شوند و تورا تا عرش می‌برند. اینجا فرش‌های قرمزش فرق می‌کند. اینجا کبوترهایش فرق می‌کند. اینجا ساقی و سقّاخانه‌اش فرق می‌کند. اینجا گدا همیشه طلبکار می‌شود! اینجا حتی خادم‌هایش نیز فرق می‌کند. اصلا اینجا همه‌چیزش فرق می‌کند. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali